
۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه
سبز

چشمهایش 2

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه
تا حالا تاریخ خواندی؟ دیکتاتور!

نگرانی امروز من از دوران بعد از دیکتاتور است، یعنی وقت اون رسیده که این ملت بعد از صدو چهار سال خون در راه آزادی دادن،به آزادی برسه؟
اعتصاب
الان اگه ایران بودم می تونستم در رابطه با اعتصاب یک صفحه ای بنویسم، حالا می فهمم از گود در اومدن یعنی چی
۱۳۸۸ دی ۸, سهشنبه
سخنرانی اوباما در رابطه با رویداد های ایران
جامعه بین المللی در واکنش به وقایع اخیر ایران، سرکوب مردم را بشدت محکوم کرده است.
باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا نیز که برای گذراندن تعطیلات در ایالت هاوایی آمریکا بسر می برد، روز دوشنبه هنگام اظهار نظر در مورد واقعه تروریستی اخیر در خطوط هواپیمایی این کشور از وقایع اخیر ایران نیز سخن گفت. آقای اوباما مانند جامعه بین الملل خشونتهای اخیر و سرکوب مردم ایران را تقبیح و محکوم کرد. آنچه که در زیر می خوانید متن سخنان روز دوشنبه رییس جمهوری آمریکا در مورد ایران است:
میخواهم بطور خلاصه اشاره ای داشته باشم به حوادثی که در چند روز اخیر در جمهوری اسلامی ایران روی داده است. ایالات متحده همراه با جامعه بین المللی خشونت و سرکوب غیر عادلانه شهروندان بیگناه ایران را قویاً تقبیح و محکوم میکند. اقداماتی که ظاهراً به بازداشت، مجروح شدن و حتی مرگ افراد منجر شده است.
طی ماهها مردم ایران خواستار چیزی بیش از عمل کردن به حقوق جهانی خود نبوده اند. هرگاه که چنین کردند با مشت آهنین بیرحمی و سبعیت حتی در روزهای مقدس و عزاداری روبرو شدند. و هربار که چنین اتفاقی روی داد جهان با تحسین عمیق نظاره گر شهامت و عزم مردم ایران که بخشی از تمدن بزرگ و پایدار ایران است، بوده است.
آنچه که در داخل ایران روی میدهد در باره ایالات متحده آمریکا و یا سایر کشورها نیست، در باره مردم ایران و آرزو و آرمان آنها برای عدالت، و زندگی بهتر برای خودشان است. تصمیم رهبران ایران برای حکومت از طریق ایجاد رعب و ظلم برای دور کردن مردم از آرمانهایشان توفیقی نخواهد یافت. همانگونه که در اسلو گفتم اينگونه حکومت ها از آرمان طلبی مردم خويش به مراتب بيمناک تر از هر کشور ديگری هستند .
ایالات متحده آمریکا همراه با دیگر ملل آزاد در کنار کسانی است که خواستار حقوق جهانی خود هستند. ما از دولت ایران میخواهیم که به تعهدات بین المللی خود پایبند باشند و حقوق مردم خویش را محترم بشمارند. ما خواستار آزادی همه کسانی هستیم که غیر منصفانه در داخل ایران توقیف شده اند. ما به نظارت و مشاهده خود از وقایع فوق العاده ای که در آنجا روی میدهد ادامه میدهیم و من اطمینان دارم که تاریخ در کنار کسانی خواهد بود که در جستجوی عدالت هستند.
۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه
ساعت، یک و پن دقیقه

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه
قانون اساسی ایالات متحده آمریکا
قانون اساسی ایالات متحده، ابتکار چند تن از بزرگ ترین رهبران آمریکا پس از جنگ استقلال مستعمره نشینان، از زمان به اجرا در آمدن آن در 21 ژوئیه 1788 تا کنون، از حقوق و آزادی های مردم آمریکا حمایت کرده است. این سند همچنین به عنوان منبعی الهام بخش برای میهن پرستان در هر کجا که به فکر ایجاد “یک دولت خردمند و عادل” هستند عمل کرده وهدفی است که توسط جورج میسون، نماینده برای کشاورزانی که در کنوانسیون مشروطه که در سال 1787 برگزار شد گرد هم آمده بودند، پایه گذاری شد. برای خوانندگانی که علاقه مند به مطالعه این سند تاریخی و ارتباط آن با دولت دموکراتیک فعلی هستند، این نشریه کامل ترین و معتبرترین متن از قانون اساسی، منشور حقوق شهروندان، و سایر اصلاحیه هایی را که از زمان ده اصلاحیه نخست به تصویب رسیده است، ارائه می دهد. این سند شامل مقاله ای پیرامون تغییرات تاریخی است که منجر به تشکیل کنوانسیون قانون اساسی، مشاجرات و سازش های میان نمایندگان، و تصویب و روند اصلاحات شد. سر انجام، این سند توضیحات تشریحی را برای متن قانون اساسی و 27 اصلاحیۀ آن فراهم می کند.
۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه
یلدایی دیگر،سردتر از هرسال

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه
اولین برف

اولین شب برفی مثل روز گذشت،شب آرومم میکنه مثل نگاه مادر،آرامش میده،حتا اگه تا صبح سگ لرز بزنی ،این خاصیت شب، آرومه
۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه
گرمه گرم همچون یخ

یه چیزی!شاید 461 به چشم من رند نیس، 11 رندتره اتفاقا،فقط زوج نی
بگذریم، آلبوم بن جاوی اومد قیمتش هست 20 یورو، منم با بی شرمی دانلودش کردم، مثل یه دزد، یه دزد با سابقه ی خدا نشناس، روزی آلبوم خودمو دانلود می کنن اونوقت حالم جا میاد، چوق خدا بی صدایه، می گن؛ مثل تمام خرافاتی که گفتن ما هم فکر نکردیم پذیرفتیم، حتما مهم نیس که پذیرفتیم، فقط مهم اینه که لباس قرمز باشه اونوقت میشه عشق ورزید، عشق، با حرارت، گرمه گرم همچون یخ منقلب شدی گفتم یخ، تا حالا به قدرت یخ پی نبردی؟ یه پیک ویسکی گرم بخور تا بفهمی چه قدرتی تو یخ نهفتس، مثل دسمال توالت عین تاسوعا عاشورا ی امسال، مثل ساعت کوک شده رو 5 صبح، واای هیچی عذاب آور تر از، از دست دادن خواب صبح نیس، فردا هم باید حرومش کنم،چه حیف، بابت چی ؟ نمی دونم، بعضی وقتا واقعا به این نتیجه می رسم که باید زندگی کرد، ولی چه کنم که به مرگ عادت کردم همه چی بی ارزش ، جز تکنولوجی و لباس قرمز، دو چیز مقدسم دارم، مادر و پدر ، خدا آدمو مادر نکنه، بعدشم پدر،پس قرمز نپوشید.
۱۳۸۸ آذر ۱۷, سهشنبه
۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه
انتظار

چن ساعت دیگه خروس خواهد خواند،آب حوض یخ بسته! ماهیا سردشونه، اروم یگوشه بال بال می زنن، با چشمان باز، گربه ی ته حیاط از مرگ فرزندش بیتابه.
چندتا زمستونه دیگه خواهد گذشت، بهار ، تابستون، پاییز، تکرار و تکرارو تکرار، پیرمرد 68 ساله هنوز امیدوارست، از 18 سالگی امیدوارس، به امید یک زندگی نرمال؛امیدوار است، یعنی بود! دیگر نیست! "مرد" .
چند روز دیگر خواهد گذشت؟ چند بهار؟ چند غروب؟ چند انتگرال؟ چند لکاته؟ چند انقلاب و چند مرگ خواهم دید؟.
آب حوض یخ زده، ماهی گلی زنده زنده فریز شده، دیگر بال بال نمی زند، گربه ی ته حیاط دوباره وضع حمل کرد، یکی از فرزندانش از گشنگی جان داد، بالا سرش ایستاده ، خیره به او می نگرد، درست مثل پارسال.
روزی بر بالینم اشک خواهند ریخت ملتمسانه و جوابی نخواهند گرفت، روزی خروس خواهد خواند و من نخواهم شنید.
۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه
۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه
کاش افتخار بود!

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه
عفو یک بوقلمون توسط اباما
چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر در امریکا مصادف است با روز «شکرگزاری». یکی از غذاهای این روز بوقلمون است.
۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه
تکرار
دیدار عجیبی بود انگار بیشترین علاقه و احساساتش به ماریا در آن لحظه شکل گرفته بود ، آن روز وجودش عاشق شده بود، ماریا در ذهن او کامل ترین دختر روی زمین بود، چند سالی از آشنایی او با ماریا می گذشت، اولین برخود در قبرستان
احساس می کرد که بالاخره تصمیم قطعیش را گرفته ، باید با ماریا ازدواج کند، این احساسات در ماریا هم جریان داشت
۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه
جدید ترین کشتی جنگی آمریکا وارد خدمت شد
نیروی دریایی آمریکا جدید ترین کشتی جنگی خود را به آب انداخت. این کشتی نفر بر که «یو اس اس نیویورک» نام دارد و تاحدودی با پولادهای بدست آمده از ویرانه های مرکز تجارت جهانی ساخته شده است، روز شنبه در مراسمی در اسکله ای در غرب منهتن به آب انداخته شد. حدود ۷ تن و نیم پولاد برج های مرکز تجارت جهانی که درحملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ منهدم شدند، ذوب شده و بخشی از دماغه کشتی را تشکیل می دهد. هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا، در سخنرانی خود در این مراسم پولاد در دماغه کشتی را با روحیه ای که شهروندان نیویورک در پی حملات نشان دادند مقایسه کرد.
۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه
به روانی و چسبناکی لابللو
۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه
۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه
فقط یه لحظه اس !

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه
محسن نامجو - بی نظیر
[audio:http://jamesonline.persiangig.com/audio/05 - Binazir.mp3]
شعر بی نظیر دو دراز کشنده ی مالامالِ راحت طلب خوش
گفت ما دو درازکشندگان بودیم در آن لحظه با زیر شلوار و جین خشک که سخت فرو میبارید بر ما آسمانی که نبود از برای بی ریشگیمان و چشمانش را باز کرده بود، مبهوت آسمان و من،
چشمانم را بسته بود او …
بمال! بمالامالم کن… بمالامالم کن… بمالامالم کن…
گفت که این دست که می سایی دم شیر است و شیر طغیان می کند گاهی و پنجولک بر پشتت می خشنکد و من چشمانم را بسته بود او …
بمال! بمالا مال شویم تا دوتاییم …
بودم چشم بسته دسته دسته مویم را خرمن میکرد و جین شده و جین درآورده و آب را ول داده روی زمین بود او که نرمِ سرش را سفتِ سفتِ سفت میفشراندیم، میفشراندیم راندیم راندیممان را خود خویشمان را از هر جایگاه که تاریک باشد و من نبینم که نمیدیدم و من چشمانم را بسته بود او…
بمال! بمالو بیاماییم… بمال…
سرش را سفت کردم که پنجره انگار کوتاه شد و هیچکس مارا ندید نمی دانم نمی دیدم در پنجره ی سرش که آن دراپه ها کوتاه شده بود انگارکی بلند بود گاهی و من نمیدانم درست که من چشمانم را دستانم را بسته بود او …
مهارسنزو مهارسنزو زو زو زو زو زود باش زود باش!!! چه کنم؟ آه آه بمال بمال!! آه و اوه آه و اوه میکردو من سرش سفت در دستم که چه میخواهی که من چشمانم را بسته ای تو اینجایم که نمیشنید و بر حلقه در گوشم دق الباب می کرد و من چشمانم را باز نمی،
کوهی ساختیم زیر آنچه رویمان می آمد پتو نامی و رام حلقه هایی دنده به دنده رو به رویش گذاشتیم یکدیگر را هی فشراندیم هی فشراندیم راندیمو من نمیدانم کوه ها کنار کی رفتند و غارهایشان مانده که باشیممان در آن و تاریک بود و من نمی دیدم که من چشمانم را بسته بود او …
کمی رانده بودیم، دیم، دیمو ول کر، دیم و کردم ول من مالامالیدنم را، سرش را آورد و نرمالاننده بر صورتم نرمالنده مالید از بناگوش تا گوش بناشده با یکی گوشواره که آویخته بودم من برایش از این سر سیتی به آن سر سیتی و سوت و سوت صورتم را جاروی موهایش زنانو دست بر منه زارا شده آه و اوه آی، آی که من نمیدیدم درد صورت خویش را که من چشمانم را بسته بود او…
های! راحتی؟ راحتی؟
میخواهی یک دری شومنده دریایی شوم و تو در هر دریا که خواستی سد شوم و آب پیر شود ساخته و شنا کنی، که شنا کرد و بر آب من چنگولک کشید بر پشتم چهار چنگاله چنگ زد و چینگ چینگ با ناخن هایش و آه و اوه میشنیدمو نمیدیدمش من، که من چشمانم را بسته بود او…
گفتم سرخ روی که دیده بودمش یک لحظه دو چشم گشوده دو پایش را حالا من بر سد او شناور و آه و اوه کنان لب آبه من می آمد و من دستم به زیر هزار پرده ی مُشکین مالیدمو مالامال شدیم که مِشکین بود و نمیدیدم که من چشمانم را بسته بود او…
مایلی بمال… مایلی بمال… بمال…
راحتی؟ راحتی؟
که گفت آری عزیزه زبرزده موی با دم شیر بازی کنه بی نظیر شناینده بر این دم که با آن بازی میکنی که من طغیان میکنم گاهی و طوفانی میشود آبت، طوفانی شد و من در آن دریا اسب میراندم و شلاقم یخ زدگی بود دستم را که بر گلویش جارو میدادم و هی چه میخواستی از من؟ چه میخواستی از من؟ راحتی؟ راحتی؟
[آخ صبر کن لبانت... آه، بمال بمال... لبانت فرصتی... بمال بمال... لبالب میشوم هی... بالا پایین... بمال لبانت کو؟ کو؟ کو؟ کو؟ لبانت کو ...آخ... کو؟آه کو؟ آخ کو؟ کو؟ کو؟ کوآخ... کو ک،آخ... کو ک،آخ... کو ک،آخ،چینا چرامینا، کوکآخ،چینا چرامینا چرامینا...]
مینا مینا مینای من لبانت، مینای من لبانت آخ یافتم…!
راحتی؟ یافتم، راحتی؟ راحتم! یافتم، راحتم! یافتم، راحتم! یافتم، یافتم، یافتم…
هـــوف!!!
دماسنج اگر بگذاری که میترکد آب تمام جهان!
پشتم را که بنگر چهار پنجولی کرده ای شده است استو وای بویی گرفته ام من که چشمانم را بسته بودیدا، بازش کردمشت باز کردنی را باز کنم؟ باز کنم؟ آ ها ها ها و خندیدیم دوتایی دراز کشنده که گفت ما دو دراز سیگار کشنده گانیمو هر هر هر هر دست یگدیگر را خوانده ایم آوازخانا گوجو رِها رُسینرا هفتابوشو از کی نِه…
بیا فیتیله را بگذار که تا کربلا و قدس برویم… همینطوری هرهر کنان و زر زر چرند گویان بی نظیریمامی محسن عزیز… بال بال می زنم از همین حالا چشم بسته در شهر که چشمانم بودمی بودیدا،دو،دا… دالی! دالی! دالی! …
۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه
تحلیل فیگارو: اوباما تاکنون چه کرده است؟
گشایش امریکا یک جانبه است
هشت ماه پس از انتخاب باراک اوباما به ریاست کاخ سفید، جامعه بین الملل با یک موضوع مرموز روبروست: سیاست خارجی قدرت اول جهان چگونه است؟ مواضع، اهداف و خط مشی آن چیست؟ ناظران در پاسخ به این سؤالات به دو شیوه عمل می کنند. برخی معتقدند برای اینکه دولت امریکا موضع دقیق خود را نسبت به یک معضل بزرگ، مانند برنامه اتمی ایران، مشخص کند زود است. ولی دسته دیگر به این نتیجه رسیده اند که باراک اوباما یک شخصیت "خوش باور" است.
باراک اوباما از زمانی که به قدرت رسیده چه کرده است؟ او به شکلی اساسی شیوه سخنرانی ایالات متحده را در صحنه جهانی تغییر داده. پس از هشت سال "ابرقدرت"ی از نوع بوش، او اکنون به طور مستقیم ملل جهان را مورد خطاب قرار می دهد؛ به طوری که این شیوه به شکلی چشمگیر از نگرانی های اروپایی ها، آفریقایی ها، جهان اسلام و همچنین همسایه هایش در امریکای لاتین کاسته است. او با دور کردن مواضع کاخ سفید از سیاست های مستکبرانه سلف خود، یک "رهبری دوستانه" را به همه القا کرده. در حقیقت، او در نظر مردم جهان به صورت "ضد بوش" مطلق نمود پیدا کرده: او پایان شکنجه ها و بسته شدن زندان گوانتانامو را وعده داد؛ برنامه زمانی برای خروج نیروهای امریکایی از عراق تنظیم و افغانستان را به عنوان اولین "جبهه" ضد تروریستی اعلام کرد؛ نمایندگان ویژه ای را برای رسیدگی به پرونده های داغ به خاورمیانه اعزام کرد؛ به دولتمردان ایرانی پیشنهاد مذاکره "با رعایت احترام طرفین" را ارائه داد؛ به منظور آرام کردن روسیه از مسأله سیستم های ضد موشکی صرف نظر کرد؛ تحریم علیه کوبا را کاهش و به کره شمالی پیشنهاد مذاکره داد. او حتی دروازه واشنگتن را به روی رهبران جدید برمه گشود.
اوباما در عوض چه به دست آورده؟ اروپایی ها مداخله خود در افغانستان را افزایش نداده اند. اسراییلی ها به استعمار کرانه باختری رود اردن خاتمه ندادند. جمهوری اسلامی نه تنها از اظهارات جنگ طلبانه اش نکاسته، بلکه برنامه های اتمی و بالستیکی خود را افزایش داده است. پیونگ یانگ آزمایش های جدید اتمی خود را به مرحله اجرا گذاشته است. حکومت کوبا به سمت معیارهای لیبرال حرکت نکرده. روسیه هنوز مواضع ابهام آمیز خود درخصوص پرونده هسته ای ایران را تغییر نداده.
بی شک این موارد همیشگی نخواهند بود. ولی گروه اوباما کم کم به سوی "دلسردی" و "سوء تفاهم" پیش می رود. به نظر می رسد که رییس جمهور ایده آل طلب به تدریج دارد به این نتیجه می رسد که تغییر موضع امریکا، مطرح کردن "منفعت مشترک" و دستیابی به یک جهان مصالحه جو برای شروع کار کافی بود،اما این "خوش باوری" دیگر نباید ادامه یابد. اینک زمان آزمون فرا رسیده: گشایش یک جانبه اوباما دیری نمی پاید.
منبع: فیگارو، ۵ اکتبر
۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه
ساعت سر درد

---------------
مخم خسته شد از بس لیمیت حل کرد و من هیچ نفهمیدم، کاش زبان بلد بودم، کاش! یک ونیم ساعت از کلاس گذشته و در آنتراکت بسر می بریم ، کلاس دوباره شلوغ شد، هنوز مشکل یه شان حل نشده، عده ای دوره اش کرده اند، آخه کارت اقامت برا ما خارجی ها خیلی مهمه ، وقتی وارد این سرزمین می شی ، پلیس وقت ملاقاتی برات تعیین میکنه برای انگشت نگاری و کارهای اداری تا کارت اقامت را صادر کند ، و اگر روز ملاقات را فراموش کنی ، خدا می داند چند روز دیگر برای گرفتن وقت جدید باید علاف بشی ، انگار این هم سر وقت نرفته و ...
اطرافم را نگاه میکنم ، هم همه بی وقفه ادامه دارد ، هر کی با دیگری مشغول گفتمانه و چه جالب که پسرا با پسرا و دخترا با دخترا، عجیبس برام این مورد! استاد با ریش و موهای سفید و دندان های جرم گرفته ، عینکی دهه ی هفتادی با تیپی فوق العاده ساده در مقابل دیدگانم عرض اندام می کند،نگاهی گذرا به آن کتاب 27 یورویی می اندازد ، ساعتش را نگاه میکند و کلاس شروع می شود، لیمیت ، تابع ، مثلثات و چند چیز دیگر، سر درد شروع شد.
--------------
چقدر گشنمه از صبح تا بحال معده ام جز آن دو نان سوخاری آغشته به نوتلا چیز دیگری را هضم نکرده، باید چیزی بخورم وگرنه تا فردا محکوم به گشنگی خواهم بود، امشب در میلان کنسرت نامجوست ، بسرعت خودم رو به بار دانشگاه می رسانم تا چیز برای خوردن پیدا کنم ، اما هیچ چیز چشم گیری نمی یابم، بی خیال می شوم و راه مترو را پیش می گیرم تا سفر به مبلان را آغاز کنم.
۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه
دنیای من

همه چی از لحظهای شروع میشه که هدفن ای پادمو میکنم تو گوشم ،اینجا ایتالیاس، اما اون لحظه دیگه ایتالیا نی، میشه سرزمین ایده آل من ،میشه دنیای من ، اون دقایق، بشدت قشنگ برام ،دلم نمیخواد تموم شن، ولی حیف که میشن و دنیای من هم تموم میشه تا فردا که دوباره سوار یه ترام دیگه شم برم دانشگاه و برگردم،اصلا دنیای من یه چیز دیگس ،از جنس خودمه ،عجیب، مرموز ، آروم، متفاوت ، دنیامو دوس دارم برعکس دنیای لجن وار واقعی!
۱۳۸۸ مهر ۱۴, سهشنبه
Lincons home Springfield
[stream flv=x:/blog.jamesonline.info/wp-content/uploads/2009/10/Abraham-Lincolns-home-Springfield-IL.flv width=400 height=224 img=image-preview.jpg bandwidth=med /]
۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه
سرزمینم
۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سهشنبه
باب دیلن ، اذان ، روزای آخر

ساعت ۸ عصر ۲۷ مرداد،انگار هوا هم کمی گرمه ولی من آستین بلند پوشیدم ،صدای اذان میاد باب دیلن میخونه ،دولم هم میسوزه ،صدای اذان شبو دوس دارم ولی تا صداش میاد یاد آخوند کثافت میافتم و از هر چی اسلام متنفر میشم ، یادش بخیر یه زمانی عاشق رمضون بودم عشق شبهای احیا ،نماز جماعت و .... لحظههای قشنگی بود هرچند که گنگ بود و بدون شناخت صورت میگرفت ، باب دیلن میخونه در ایز ا هوس این نیو ارلین ... و من برا بار چند دهزارم با لذت گوشش میدم ،هنوز ۷ روز دیگه باقی مونده ،فک کنم این آخرین روزهأیی که صدای اذان و میشنوم هیچوقت به اندازهٔ این روزها آرزو نکردم که فردا روز موعود باشه ،آزادی از سلول ایران اونم بد از ۲۵ سال خیلی شوق و ذوق داره ،دارم آزاد میشم انگار بعد از این همه سال اسارت قراره طعم هوای تازه رو بچشم ،طعم آزادی طعم شادی طعم یه پیک بیهراس ، نوشتن بیهراس یه پست در بلاگ ،طعم شیرین ترک خود سانسوری ،طعم من بودن ،میخوام دیگه شاد باشم ،میخوام دیگه من باشم ،میخوام دیگه ... صدای اذان دیگه نمیاد ،اما باب دیلن همچنان داره میخونه.
۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه
دانلود بازی Sims 3
http://rapidshare.com/files/266376491/rld-sim3.iso.028
http://rapidshare.com/files/266376487/rld-sim3.iso.029
http://rapidshare.com/files/266376450/rld-sim3.iso.027
http://rapidshare.com/files/266376376/rld-sim3.iso.026
http://rapidshare.com/files/266376331/rld-sim3.iso.025
http://rapidshare.com/files/266376321/rld-sim3.iso.024
http://rapidshare.com/files/266376234/rld-sim3.iso.023
http://rapidshare.com/files/266376124/rld-sim3.iso.022
http://rapidshare.com/files/266376107/rld-sim3.iso.021
http://rapidshare.com/files/266376086/rld-sim3.iso.020
http://rapidshare.com/files/266375936/rld-sim3.iso.019
http://rapidshare.com/files/266375686/rld-sim3.iso.018
http://rapidshare.com/files/266375655/rld-sim3.iso.017
http://rapidshare.com/files/266375577/rld-sim3.iso.016
http://rapidshare.com/files/266375329/rld-sim3.iso.014
http://rapidshare.com/files/266375219/rld-sim3.iso.015
http://rapidshare.com/files/266375060/rld-sim3.iso.013
http://rapidshare.com/files/266374989/rld-sim3.iso.012
http://rapidshare.com/files/266374943/rld-sim3.iso.011
http://rapidshare.com/files/266374780/rld-sim3.iso.010
http://rapidshare.com/files/266374469/rld-sim3.iso.009
http://rapidshare.com/files/266374352/rld-sim3.iso.008
http://rapidshare.com/files/266374320/rld-sim3.iso.007
http://rapidshare.com/files/266374244/rld-sim3.iso.006
http://rapidshare.com/files/266374050/rld-sim3.iso.005
http://rapidshare.com/files/266373926/rld-sim3.iso.001
http://rapidshare.com/files/266373855/rld-sim3.iso.003
http://rapidshare.com/files/266373838/rld-sim3.iso.004
http://rapidshare.com/files/266373741/rld-sim3.iso.002
Serial: QCZH-6Z9X-VXUD-5VXA-JRLD
۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه
شنبه سیاه ۴۰ روز شد
۴۰ روز از ساعت ۴ شنبه سیاه گذشت ،۴۰ روز از مرگ کشته شدگان راه آزادی گذشت اما خون هیچ یک پایمال نشد ،مردم بر مزار آنها حاضر شدند و دوباره طعم سرکوب وحشیانه یاران امام زمان را چشیدند ،انگار دیگه مردم نمیترسند ، در مقابل سرکوب وحشیانه ی وحشیها ایستادگی میکنند ،انگار تاکتیک حکومت (بترسون حکومت کن) اثرش را از دست داده ،مردم با دیدن این حرکت وحشیانهٔ جری تر میشوند ، با درز اخبار وحشتناک کهریزک مصمم تر شدن،امروز دیگه کسی شعار رای من کجاست سر نمیده ، امروز میگن مرگ بر خامنهای ،مرگ بر روسیه ... به دیده ی من روز به روز جنبش اگاهتر میشود و خواسته هایش مشخص تر ،اما چرا حکومت نمیخواهد صدای ملت را بشنود برای من همچنان جای تعجب است ،پنجشنبه ۸ مرداده ۸۸ بهترین اعتراض مردم صورت گرفت ، مطمئناً اعتراض بعدی بهتر خواهد بود ،شاه ۱۰۰ روزه رفت، اینها چند روز خواهند رفت؟ چند ماه ؟ و یا چند ساله؟
۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه
سخن توماس جفرسن در رابطه با رای مردم
توماس جفرسون از سال ۱۸۰۱ میلادی دو دوره متوالی چهار ساله رییس جمهوری آمریکا بود. این زمان مصادف است با سالهای ۱۱۷۹-۱۱۸۷ خورشیدی که طی آن فتحعلی شاه قاجار پادشاه ایران بود، توماس جفرسن سومین رییس جمهور ایالات متحده و یکی از بنیانگذاران آن بود، توماس در رابطه با حق رای مردم در بیش از 200 سال پیش چنین می گوید:
اگر حق رای مردم را محترم ندارند،اگر بخواهند از این راه آنان را خفه کنند، شکی نیست که این صدا، دیر یا زود، از راه خشونت رخ خواهد نمود و ما نیز مانند ممالک دیگر، به دور باطلی از سرکوب و شورش،اصلاح و سرکوب مجدد و شورش مجدد خواهیم افتاد و تا ابد از این دور رهایی نخواهیم یافت.
۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه
نماز جمعه 26 تیر
۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه
آمریکای غاصب و روسیه ی مقدس
۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه
18 تیر 88

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه
شکل خدا

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه
۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه
تهران ۱۳۱۷ روایت بزرگ علوی

۱۳۸۸ تیر ۹, سهشنبه
فاش شدن دروغ بزرگ

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه
7 تیر مسجد قبا
امروز7 تیر مراسمی برای بهشتی در مسجدی بنام قبا برگزار شد، از مردم خواسته شده بود که در این مراسم شرکت کنند، دورو ور مسجد مملو از آدم بوده، کروبی هم آمد، عطاران دستگیر شد، مردم کتک خوردند، مرگ بر دیکتاتور سر دادند و در آخر به زور اشک آور رو باتوم متفرق شدند، از امروز در 1mind هم می نویسم، فعلا مشکل فنی داره!
Bon Jovi & Andy - Stand By Me
۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه
1 تیر 88

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه
31 خرداد، تهران کفن پوش شد

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه
شنبه سیاه
سرتا سر شهر تهران بصورت امنیتی در آمده بود ، تعداد نیروهای ضد شورش رژیم در میدان انقلاب بسیار زیاد بود، تمام خیابان های منتهی به انقلاب را تحت کنترل داشتند، همه چیز آماده ی یک سرکوب جانانه بود، سرکوب هموطن، سرکوب ایران، سرکوب آزادی! از همان دقایق اولیه ساعت 4 سرکوب شروع شد ، اجازه ی تجمع و یکپارچگی مردم داده نمی شد، همه را می زدند، همه را محکم می زدند، همه را محکم با باتوم می زدند،میدان انقلاب را دود غلیظی فرا گرفته بود، برای پراکنده کردن مردم اشک آورها به خدمت گرفته شدند، حکومت خود را برای پایان دادن به اعتراضات بسیج کرده بود به خیالش امروز همه چیز تمام می شد و دوباره به استبدادش ادامه می داد، حکومت تصورش را نمی کرد که با آن همه نیرو و آن همه تجهیزات و این خشونت وحشیانه در مقابل مردم کم بیاورد، مستبدان قدرت مردم را فراموش می کنند ، مستبدان از مردم دوری می کنند و مستبدان بدست همین مردم به زباله دان تاریخ فرستاده می شوند،این اعتراضات خاموش نشدنیست، در تاریخ خواندم 30 سال پیش در پی کشته شدن فرزندان این ملت، راهپیمایی هایی به یاد آنها صورت می گرفت، هر روز که کسی کشته می شد روز دگر برای او تجمع می کردند ، و این اعتراض ها بهمین صورت ادامه پیدا می کرد، امروز هم می زنند، می کشند غافل از اینکه با کشته شدن هر نفر از فرزندان ملت عده ای جای آنها را خواهند گرفت با خشم بیشتر و کینه ای سنگین تر،همچنان بغض دارم ،امروز در امیر آباد جنایتی رخ داد، جنایتی بس درد ناک، حالت چشم هایش از ذهنم بیرون نمی رود، تصویر زیبا ، معصوم، پر امید اما خفته، پدرش نا باورانه به او می نگریست و جان دادن دخترکش را نظاره می کرد، جان دادن میوه ی تمام عمرش ، جان دادن وجودش،انگار خواب می دید، بهت زده شده بود کاش دنیا دقیقه ای به عقب بر می گشت و دخترش مقابل اسلحه ی آن بسیجی قرار نمی گرفت، اما دیر شده! ندا جان داد، از آن پدر چه خواهد ماند؟ پدر بی ندا شد و آن بسیجی چه فکر کرد؟ خیابان امیر آباد در سوگ ندای به غم نشست، امروز معنی شهادت را فهمیدم، امروز حس احترام به شهید را فهمیدم، امروز ارزش آزادی برایم دوچندان شد، در این شنبه ی سیاه چیزی حدود 15 تا 150 نفر کشته شدند و ندا فقط یکی از آنها بود،اما باور دارم این خونها به ثمر خواهد نشست ،مطمئنم همین روز ها خواهم نوشت" از خون جوانان وطن لاله دمیده " و آن روز روز آزادی مردمانی خواهد بود که از 104 سال پیش با خونشان آزادی را طلب می کنند، حوالی ساعت 7 رهبر جنبش سبز در خیابان جیحون ظاهر شد و روحیه ای بسیار به مردم داد، غسل شهادت کرد و پیمانی دوباره با یاران، از آنها خواست تا در صورت دستگیریش اعتصاب کنند،یادمه چند هفته قبل در مناظره انتخاباتیش در جواب محمود گفت، من روحیه ی انقلابی دارم، و باز امروز فهمیدم روحیه ی انقلابی یعنی چه. امشب صدای الله اکبر بلند تر از همیشه شنیده شد،امروز مرگ بر خامنه ای با بغض و نفرت سر داده شد و 30 خرداد 88 بنام شنبه ی سیاه در تاریخ ثبت شد و من هنوز در عجبم چرا دیکتاتورها از تاریخ درس نمی گیرند؟
خبر موثق بی بی سی
30 خرداد 88 ، روز سرنوشت ایران
بعد از آن سخن رانی مستبدانه ی رهبر، خشم عظیمی در دل ملت بر افروخته شد، اینرا از توییت ها و کامنت ها ی مردم در فیس بوک و فریادهای الله اکبر دیشب که واقعا با تمام وجود فریاد زده می شد فهمیدم، امروز تظاهرات است !بعضی ها وصیت نامه ی خودشان را منتشر کردند، بعضی ها با دیگران خداحافظی کردند و بعضی ها به فکر فدا کاری برای آیندگان افتاده اند، امروز لحظه ی سرنوشت سازی برای این مرزوبوم رغم می خورد، امروز روز پس زدن دیکتاتور است روز مقابله با استبداد سیاه آخوندی، دیگر مسئله پس گرفتن رای های دزدیده شده نیست ، مسئله پس زدن دیکتاتور و دفاع از خون آن نازنینان مظلوم وطن است، ایران به یکپارچگی نزدیک تر می شود و من هنوزم نفهمیدم شاه سلطان علی چه می کند؟ چرا دیکتاتورها از تاریخ درس نمی گیرند؟ باور دارم امروز اتفاقی خواهد افتاد، باور دارم امروز هم خونی خواهند ریخت و باور دارم که این خون پایمال نخواهد شد،بغض ها و عقده های 30 ساله ی مردم مانند آتشفشانی خروشان شده، 30 خرداد در تاریخ این مرزو بوم ثبت خواهد شد ، کمتر از دو ساعت و نیم دیگر راهپیمایی سکوت از انقلاب تا آزادی شروع می شود، بارها در همین بلاگ از آزادی گفتم و از دیکتاتوری نالیدم، این روزها برایم نوید آزادی می آورد،به آینده امیدوار شده ام ، این روزها تنها روزهاییست در عمرم که احساس می کنم هویت دارم، وطن دارم، ایرانیم ، اینروزها بسیار بغض دارم ، هرروز کسی را می کشند اما یقیین دارم این خون ها پایمال نمی شود.
۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه
شاه سلطان علی حرف آخر را زد

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه
این یک کودتاست، شک ندارم

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه
روز به روز حکومت تنها تر می شود

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سهشنبه
27 خرداد، میدان هفت تیر

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه
26 خرداد ،ولیعصر

۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه
اعتراضات عمومی ، 25 خرداد

۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه
کودتای 23 خرداد

ایران در شوک
۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه
عکسی منتشر نشده از مرلین مونرو
This image released by Julien’s Auctions shows a Marilyn Monroe photograph taken in 1953 by Andre De Dienes. Julien’s Auctions Summer Entertainment Sale will feature memorabilia from Marilyn Monroe and Elvis Presley on June 26 and June 27, 2009, in Las Vegas
MARILYN: Never-Published Photos
MarilynMonroe IWannaBeLovedByYou
[audio:http://jamesonline.persiangig.ir/audio/MarilynMonroeIWannaBeLovedByYou.mp3]
۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه
آسمان انگار دلگیر است

هوا گرم است،تیک تیک عقربه های ساعت کوکی ذهنم را متوجه خودش می کند، زمان بسرعت می گذرد ساعت 9 شده، نه صدای گنجشکی می آید، نه درختی در زاویه ی دیده من قرار دارد، نه بادی می وزد، نه بچه گربه ای ته حیاط میو میو می کند، فقط یک چیز را می بینم و لمس میکنم، تاریکی مطلق به همراه سکوتی خوف آور
۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه
صالحان فقط آن 4 تن بودند

اهمیت آبراهام لینکلن برای آمریکاییان امروز
شخصیت لینکلن در صنعت نشر
این مقاله گزیده ای است از آبراهام لینکلن: میراث آزادی، که توسط دفتر برنامه های اطلاعات بین الملل منتشر شده است. برای مطالعۀ کتاب کامل مراجعه کنید به:
http://www.america.gov/media/pdf/books/lincoln.pdf
نوشتۀ: اندرو فرگوسن
وقتی به کسی که با کتاب نوشتن آشنایی داشت گفتم که خودم برای تدوین کتابی دربارۀ آبراهام لینکلن قرارداد بسته ام، گفت، "آها". منصفانه (برای خودم) باید بگویم کتابم کاملا دربارۀ لینکلن نبود، دست کم مستقیما دربارۀ لینکلن نبود. با این حال، طعنۀ این آشنا، نیش خودش را زده بود.
واقعیتی در پس آن وجود داشت. او از ارقام بی خبر بود، اما من نبودم: از زمان آن اتفاق شوم در سالن نمایش فورد، که گلولۀ یک آدمکش زندگی او را تباه کرد، بیش از 14.000 جلد کتاب دربارۀ آبراهام لینکلن نوشته شده است، و او از لحاظ توجۀ نویسندگان جهان، در مقام دوم بعد از حضرت مسیح و ناپلئون قرار گرفته است. و به شهادت کتابی که شما اکنون در دست دارید، این خط تولید که تا کنون از سرعت آن کاسته نشده است، هنوز هم نشانی از کُند شدن در آن مشاهده نمی شود. هنوز مدت زیادی از کار من در مورد این کتاب نگذشته بود که تحت فشار قرار گرفتم.
در تعطیل آخر هفته ای در شهر محل زندگی لینکلن، اسپرینگفیلد واقع در ایالت ایلینوی و در کنفرانسی دربارۀ لینکلن بودم. (آخر هفته هایی که کسی در اسپرینگفیلد کنفرانسی راجع به لینکلن برگزار نمی کند، از روز های عجیب و غریب هستند.) تعداد شرکت کنندگان کم و بیش زیاد بود – حدود 100 تن از فرهیختگان، نویسندگان، تاریخ نگاران غیرحرفه ای، علاقمندان، هواخواهان، و ظاهرا تعدادی نیز از ولگردان خیابانی. در ضمن کنفرانس، رییس جلسه روند صحبت ها را متوقف نمود تا یک رأی گیری ساده انجام دهد.
او گفت، فقط از روی کنجکاوی، چند تن از افرادی که در این جا حضور دارند مشغول نوشتن کتابی دربارۀ لینکلن هستند؟
و تقریبا نیمی از جمعیت دست ها را بالا بردند.
من توی دلم خالی شد اما این امر مانعم نشد، و مدتی بعد عملا با مشکلاتی توسط افراد تهی مغزی روبرو شدم که تلاش می کنند به ارائۀ آثار فراوان دربارۀ لینکلن باز هم بیفزایند. این مشکلات شامل جستجو درمیان انبوهی از مقاله ها و نوشته های تاریخی بود که قبلا برای هرنوع امر و مسئله ای که قابل تصورباشد زیر و رو شده اند، و یا مشکلات دیگری که از این هم فراتر می روند. ما هنوز گاهی به نکات تازه ای دربارۀ لینکلن برمی خوریم، این نکات جزئی بیشتر مورد توجه متخصصان و افراد وسواسی قرار می گیرد؛ تازه ترین کتاب هایی که دربارۀ لینکلن به چاپ رسیده و مورد توجه عموم واقع شده در بازگویی واقعی های قدیمی در قالبی نو خلاصه می شود. یکی از مسایل پیش پا افتاده و در عین حال غیر قابل پیش بینی برای من، موضوع انتخاب عنوان بود. نویسندگان آگاه باشند: در این انبوه 14.000جلد کتاب منتشر شده، بالاخره نویسنده ای یافت می شود که همان عنوانی که شما انتخاب کرده اید را به کتابش داده باشد.
لینکلن در مرحلۀ چاپ
هر جمله و عبارتی که ممکن بود از سخنان لینکلن اقتباس شود، بر روی جلد کتابی نقش بسته است، از تولد دیگر آزادی گرفته، تا بدون بدخواهی در حق کسی، از با احسان در حق همه گرفته، تا مال مردم، توسط مردم، برای مردم. من تحقیق های بیشتری کردم و چرخه ای از لغات را یافتم که گویی همۀ نویسندگانی که دربارۀ لینکلن قلم زده اند تنها تعداد معدودی واژگان در اختیار داشته اند و مجبور به آوردن آن ها در ترتیبی متفاوت بوده اند. من با این عناوین برخورد کردم: شمشیر لینکلن و شمشیر متعلق به لینکلن؛ لینکلن و ژنرال ها و ژنرال های لینکلن؛ زندگی معنوی آبراهام لینکلن و دنیای درونی آبراهام لینکلن، دنیای آبراهام لینکلن، و زندگی شخصی آبراهام لینکلن؛ فضایل لینکلن و لینکلن با فضیلت. از دیگر عناوین، در جای پای لینکلن، و جا ی پا های لینکلن بود، و برای حفظ تنوع، رد پای لینکلن هم بود. تا جایی که من شمرده ام، سه کتاب با عنوان لینکلن واقعی وجود دارد، و در هر کدام شخصیتی از لینکلن ارائه شده که با دو تای دیگر به کلی مغایرت دارد.
این موضوع کمتر از آن چه تصور می کردم برایم تعجب انگیز بود، زیرا چیز دیگری که در طی تحقیق برای کتابم، سرزمین لینکلن – که نباید با سرزمین زندۀ لینکلن، نوشتۀ توماس جی فلمینگ که در سال 1980 منتشر شده اشتباه شود - مرا کاملا متعجب کرد، این بود که چندین نوع لینکلن وجود داشت. من در اوایل دهۀ 1960، زمانی که بحبوحۀ توجه به لینکلن گریز ناپذیر بود، تنها یک پسر بچه بودم. در آن زمان به نظر می رسید هر کس لینکلن خودش را داشته باشد. گویا این میراث ملی ما قطعه قطعه شده و هر کس به طور خصوصی مالک قطعه ای برای خود بود.
و باز از روی کتاب ها می شد فهمید که موضوع از چه قرار است. در همین سال های اخیر، شاهد انتشار کتابی بودیم که اثبات می کرد لینکلن یک مسیحی بنیاد گرا بوده است – این کتاب توسط یک مسیحی بنیاد گرا نوشته شده بود. در کتاب دیگری ادعا شده بود که عظمت لینکلن ناشی از مبارزۀ او با افسردگی بالینی بوده است؛ کتاب، توسط روزنامه نگاری نوشته شده بود که خود با افسردگی بالینی دست به گریبان بود. معروف تر از همه، یک فعال همجنس گرا کتابی در سال 2005 به چاپ رساند که در آن ادعا شده بود علی رغم این که لینکلن شخصا فعال نبوده، اما یک همجنس گرای فعال بوده است. محافظه کاران کتاب هایی حاکی از محافظه کاری لینکلن نوشته اند. و لیبرال ها در کتاب هایشان ادعا کرده اند که لینکلن لیبرال بوده است. و در سال 2003، کتابی منتشر شد که در آن اثبات شده بود اگر لینکلن امروز زنده بود، نظرات سیاسی اش از نظرات فرماندار سابق ایالت نیویورک، ماریو کوئومو، قابل تشخیص نبود. در مورد نویسندۀ این کتاب می توان دو حدس زد.
درک شیفتگی برای لینکلن
مشتاقان بسط دادن موضوع لینکلن ممکن است به سئوال– اهمیت امروز آبراهام لینکلن در نظر مردم آمریکا کدام است؟ وسوسه شوند و با مطرح کردن سئوال چرب و نرم دیگری پاسخ دهند: آبراهام لینکلن امروز کدام اهمیت را برای مردم آمریکا ندارد؟ او گویا در آن واحد همه چیز مردم آمریکا است، و می تواند آدم های بدبین را به این نتیجه برساند که اصلا اهمیت خاصی هم ندارد. اما چنین چیزی نیست. زیرا در شیفتگی برای لینکلن، افراط و شور و حرارتی کاملا آمریکایی وجود دارد. من معتقد هستم درک این شیفتگی، نه تنها راهی برای آشنا شدن با لینکلن است، بلکه راه شناختن این کشور هم می باشد.
این شور و حرارت برای کشوری که ظاهرا به تاریخ خود بی اعتنا است، انکار نکردنی و تعجب آور است. هیچ آمریکایی دیگری تا این حد توسط افراد کنجکاو دوره وترو خشک نشده و به او پیله نشده است؛ البته به استثنای ناپلئون، هیچ انسانی در تاریخ مدرن دارای تقدیری چنین غریب نبوده است.
حتی ناپلئون هم منبع الهام گروهی از افراد نشد که بخواهند با تقلید از شکل و ظاهر او امرار معاش کنند. کانون معرفی لینکلن ( که با نام اختصاری ALP هم شناخته می شود)، از بعضی لحاظ، مانند سایر مشابه های خود، یک کانون صرفا تجاری است – مثل تیمسترز، یا انجمن ملی تولید کنندگان، یا پت سیترز اینترنشنال. ALP نیز مانند سایر کانون ها و انجمن های مشابه، سالانه گردهمایی هایی برگزار می کند که اعضا بایک دیگر آشنا شده و به تبادل رموز حرفه ای می پردازند و به سخنان کارشناسان در مورد بهبود و پیشرفت کار خود گوش می دهند. اما بر خلاف سایر گردهمایی های تجاری دیگر، اعضا و شرکت کنندگان در این گردهمایی فراک مشکی به تن کرده، کلاه سیلندر به سر می گذارند و دارای یک ریش سیاه واقعی یا مصنوعی هستند. بعد از خاتمۀ گردهمایی، به خانه برمی گردند، استراحتی کرده و کار خود در مدارس، بحث های کلوب کیوانیس، بازسازی های تاریخی چاتاکا، قدم زدن در نمایشگاه های شهری را از سر می گیرند – یعنی فعالیت برای تبلیغ درمورد لینکلن در کشوری که به اعتقاد آن ها بیش از هر چیز به او نیاز دارد. من از رییس و مؤسس آن ها سئوال کردم چرا این کار را می کنند و تا این حد به خود زحمت می دهند. او به من گفت، لینکلن آن چه را که باید فرابگیریم و شاید فراموش کرده باشیم، به ما یادآوری می کند.
مشکل می توان احساسی که از دیدن بیش از صد مرد که در کسوت آبراهام لینکلن در سالن هتلی گردآمده اند، به انسان دست می دهد را توصیف نمود که به سخنان کارشناس روابط عمومی دربارۀ "چگونه می توان از رسانه های عمومی بهره گرفت" گوش می دهند، اما در طی جستجوی مطالبی درمورد لینکلن به دیدن این گونه مناظر غریب خو گرفته ام.
شاید اینان هم از جمله 15.000 تنی باشند که به جمع آوری یادگار های لینکلن مشغول هستند، هر چند که در سال های اخیر، قیمت مدارک مربوط به لینکلن و دیگر مصنوعات اصلی متعلق به او – که کلکسیونر ها آن ها را "جنس واقعا مرغوب" می نامند – به قدری صعود کرده که تنها خبرگان بسیار متمول از عهدۀ تهیۀ آن بر می آیند.
اما کلکسیونرهایی که امکانات محدود تری دارند هم نگران نیستند. آن ها کیفیت را کمی پایین تر آورده و می توانند اجناسی تهیه کنند که قیمت های منطقی تری دارد: "جنس مرغوب" ممکن است شامل مثلا جلد دفترچه های بیمه متعلق به شرکت قدیمی بیمۀ عمر لینکلن که هر عدد 10 دلار به فروش می رسد هم باشد. حراج اینترنتی ایبی نشان داده که هر چیزی که به نوعی با لینکلن ارتباط داشته باشد می تواند خریداری برای خود پیدا کند. اسنادی که با دستخط لینکلن نوشته شده باشد در حال حاضر ده ها هزار دلار ارزش دارند؛ برای همین، آن دسته از هواداران لینکلن که دارای پول زیادی نیستند به معاملۀ کپی اسناد دارای دستخط لینکلن می پردازند، مخصوصا اسنادی که توسط جوزف کوزی جعل شده، هنرمندی که آثارش در دهۀ 1930 رونق زیادی داشت . نامه ای از لینکلن که توسط کوزی کپی شده باشد شاید تا 2500 دلار به فروش برسد. یکی از کلکسیونر ها به من گفت، "اما باید مطمئن شد که کار کوزی است. بازار چنان داغ است که می توان اسناد جعلی زیادی را در گردش مشاهده کرد."
بیان تجربۀ آمریکا
نزدیک به یک قرن است که تاریخ نگاران و جامعه شناسان تلاش کرده اند توضیحی برای شیفتگی تاریخی که منجر به این پوچی های پرمحبوبیت می شود، پیدا کنند. دلایلی که به آن رسیده اند غالبا زیرکانه و گاهی نیز قابل پذیرش است. به من گفته شده که لینکلن، بی شباهت به هر شخصیت تاریخی دیگر، همشهریان خود را هنوز تحت تأثیر قرار می دهد زیرا او اولین شخصیتی بود که از او عکسبرداری شد: به همین جهت، او بیشتر از چهره های قدیمی تر تاریخی به ما نزدیک است. و این واقعیت است که لینکلن به ظاهر خود در مواقع حضور در ملأ عام اهمیت خاصی می داد، به طور مثال در برابر دوربین عکاسی که در آن دوره، هنری نوین محسوب می شد، او به ندرت فرصت عکس برداری را از دست می داد. و به لطف این هنر، ما با او طوری آشنا هستیم که با جورج واشنگتن و یا توماس جفرسون آشنا نیستیم.
با این حال، موضوع دیگری نیز مطرح می شود، ما هر قدر با چهرۀ او، چشم های اندوهناک و موهای آشفته اش آشنا باشیم، لینکلن وسوسه انگیز است و غیر قابل شناخت؛ همین راز است که مارا باز به سوی مردی مغموم، شوخ طبع، باهوش، خوددار، خشک و مهربان طوری که آشنایانش او را توصیف کرده اند، می کشاند. سایر تاریخ نگاران گفته اند، شیفتگی ما برای او در درام زندگی خصوصیش ریشه دارد: او در فقر مطلق متولد شده بود تا تبدیل به یکی از بزرگترین مردان در تاریخ بشر گردد، لینکلن تجسم "حق ِ برخاستن" است که آمریکاییان آن را حق مسلم خود تلقی می کنند. بعضی هم معروفیت پایدار او را به کشته شدنش در "جمعۀ خوب" نسبت می دهند، ضربه ای که کشور هرگز از آن التیام کامل نیافت. عاقل ترین نظریه پردازان براین باورند که وسواس ما نسبت به لینکلن ناشی از نقش او و الگویی که ارائه داد در بزرگترین ضایعۀ تاریخ آمریکا، یعنی جنگ های داخلی است که موجب احیای ایالات متحده و تبدیل آن به کشوری که امروز می شناسیم گردید.
گمان می کنم همۀ این توضیحات حقیقت داشته باشد، اما به عقیدۀ من آخرین آن ها از همه نزدیکتر به واقعیت است. من در نزدیکی بنای یادبود لینکلن در واشنگتن دی سی سکونت دارم، آن بنای بزرگ و زیبا که در کرانۀ رود خانۀ پوتوماک واقع است و محل "نماد لینکلن" می باشد. هنگامی که تحقیق های خود را برای کتابم دنبال می کردم و با فرهیختگان و کلکسیونر ها و هواداران لینکلن ملاقات هایی داشتم و هر بار با یک لینکلن تازه آشنا می شدم، لینکلنی که حاصل دلمشغولی های هر یک از این افراد بود، همیشه از بازگشتن به خانه و دیدن بنای یادبود لینکلن خوشحال بودم: از دیدن این لینکلن محکم و منحصر به فرد، لینکلن استواری که هر یک از مردم آمریکا می تواند ادعای داشتن او را بکند.
ازاین بنا بیش از هر بنای یادبود دیگری دیدن می شود. با این حال، عجیب ترین چیز درمورد آن، سکوت و آرامشی است که وقتی گردشگران از پله های عریض آن بالا می آیند و قدم به سالن مرمر خنک می گذارند، با آن مواجه می گردند. به زودی توجه آن ها به یک یا هر دو متن سخنرانی لینکلن که بر روی دیوار ها در دو سوی مجسمۀ معروف او حکاکی شده، جلب می شود. بعد از تمام این مدت، من هنوز از تعداد گردشگرانی که در سکوت و درمقابل این نوشته ها بی حرکت ایستاده و آن را می خوانند، در عجب هستم؛ سخنرانی گتیسبرگ و در مقابل آن، سخنرانی لینکلن در دومین مراسم تحلیف.
آنچه آن ها می خوانند خلاصه ای از تجربیات آمریکا است که در قالب عالیترین نثری که تا به حال یک آمریکایی توانسته بنویسد، آورده شده. دریکی از سخنرانی ها تأیید شده که کشور بر اساس حکمی بنیاد شده و به آن پایبند است – واقعیتی جهان شمول که بر همۀ انسان ها دلالت می کند. در سخنرانی دیگر گفته می شود که بقای کشور بستگی به بقای این حکم دارد – و این که در صورتی که کشور بقای خود را حفظ نمی کرد، این حکم نیزاز دست می رفت. گاهی گردشگران حین خواندن متن این سخنرانی ها اشکی می فشانند؛ در واقع اغلب اشکشان جاری می شود. و با مشاهدۀ آن ها می توان درک کرد: عشق به لینکلن، در نظر مردم آمریکا همان عشق به وطن است.
این است اهمیتی که امروز لینکلن در نظر مردم آمریکا دارد، و برای همین تا این حد زیاد است.