۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

سبز


میدان آزادی مالامال از جمعیت بود، همه ضد دیکتاتور شعار می دادند، معترضین به نشانه ی اعتراض بادکنک های سبز بدست داشتند، دخترک دست در دست مادرش نگاهش را به بادکنک ها دوخته بود، دلش یکی از آنها را می خواست، پیش خودش احساس می کرد اگر یکی از آنها را داشته باشد خوشبخت ترین انسان در بین معترضین خواهد بود، نگاهش از حرکت دسته ی سبز رنگ بادکنک ها جدا نمی شد، بادکنکی از دسته جدا شد و به آسمان رفت، ترکید، او غمگین شد اما نگاهش دوباره به دسته ی سبز رنگ بادکنک ها برگشت همچنان زیادند، این را به خاطر سپرد تا ده سال آینده در مورد آن قضاوت کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر