
کف پیاده رو،شاش سگان یخ زده با کفٍش، گردی شبیه برف از جلوی دیدگانم عبور می کند و به زمین می ریزد،میمیرد! امروز هوا برفیست ،کلاس ها تموم شد، تعطیلات ناتاله شروع، امروز در ترام دهه ی شصتی نشسته بودم در دم و باز دمم دقیق شدم، تنفسم به بخار تبدیل میشد، تجمع بخار درون دماغم رو خیس می کرد اما یخ نمیزد، مغازه ای رو دیدم برای مشتریانش جعبه هایی را کادو پیچ می کرد، کاغذ کادوهاش قشنگ بود،قرمز بود،این روزا تجربه هایی جدید هستن رنگ وارنگ، از جنسی دیگر، بون ناتاله
اولین شب برفی مثل روز گذشت،شب آرومم میکنه مثل نگاه مادر،آرامش میده،حتا اگه تا صبح سگ لرز بزنی ،این خاصیت شب، آرومه
اولین شب برفی مثل روز گذشت،شب آرومم میکنه مثل نگاه مادر،آرامش میده،حتا اگه تا صبح سگ لرز بزنی ،این خاصیت شب، آرومه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر