در ذهنش آخرین تصویر از او نقش بسته ، روزهاست، آخرین تصویر از آخرین دیدار،هیچ وقت تصور نمیکرد آن دیدار، آن نگاه ها ، آن بوسه ها، برای آخرین بار باشد، صدای آخرین کلمه ای که گفت هنوز در گوشش است ، آخرین کلمه، خدا حافظ،
دیدار عجیبی بود انگار بیشترین علاقه و احساساتش به ماریا در آن لحظه شکل گرفته بود ، آن روز وجودش عاشق شده بود، ماریا در ذهن او کامل ترین دختر روی زمین بود، چند سالی از آشنایی او با ماریا می گذشت، اولین برخود در قبرستان
احساس می کرد که بالاخره تصمیم قطعیش را گرفته ، باید با ماریا ازدواج کند، این احساسات در ماریا هم جریان داشت
دیدار عجیبی بود انگار بیشترین علاقه و احساساتش به ماریا در آن لحظه شکل گرفته بود ، آن روز وجودش عاشق شده بود، ماریا در ذهن او کامل ترین دختر روی زمین بود، چند سالی از آشنایی او با ماریا می گذشت، اولین برخود در قبرستان
احساس می کرد که بالاخره تصمیم قطعیش را گرفته ، باید با ماریا ازدواج کند، این احساسات در ماریا هم جریان داشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر