سرتا سر شهر تهران بصورت امنیتی در آمده بود ، تعداد نیروهای ضد شورش رژیم در میدان انقلاب بسیار زیاد بود، تمام خیابان های منتهی به انقلاب را تحت کنترل داشتند، همه چیز آماده ی یک سرکوب جانانه بود، سرکوب هموطن، سرکوب ایران، سرکوب آزادی! از همان دقایق اولیه ساعت 4 سرکوب شروع شد ، اجازه ی تجمع و یکپارچگی مردم داده نمی شد، همه را می زدند، همه را محکم می زدند، همه را محکم با باتوم می زدند،میدان انقلاب را دود غلیظی فرا گرفته بود، برای پراکنده کردن مردم اشک آورها به خدمت گرفته شدند، حکومت خود را برای پایان دادن به اعتراضات بسیج کرده بود به خیالش امروز همه چیز تمام می شد و دوباره به استبدادش ادامه می داد، حکومت تصورش را نمی کرد که با آن همه نیرو و آن همه تجهیزات و این خشونت وحشیانه در مقابل مردم کم بیاورد، مستبدان قدرت مردم را فراموش می کنند ، مستبدان از مردم دوری می کنند و مستبدان بدست همین مردم به زباله دان تاریخ فرستاده می شوند،این اعتراضات خاموش نشدنیست، در تاریخ خواندم 30 سال پیش در پی کشته شدن فرزندان این ملت، راهپیمایی هایی به یاد آنها صورت می گرفت، هر روز که کسی کشته می شد روز دگر برای او تجمع می کردند ، و این اعتراض ها بهمین صورت ادامه پیدا می کرد، امروز هم می زنند، می کشند غافل از اینکه با کشته شدن هر نفر از فرزندان ملت عده ای جای آنها را خواهند گرفت با خشم بیشتر و کینه ای سنگین تر،همچنان بغض دارم ،امروز در امیر آباد جنایتی رخ داد، جنایتی بس درد ناک، حالت چشم هایش از ذهنم بیرون نمی رود، تصویر زیبا ، معصوم، پر امید اما خفته، پدرش نا باورانه به او می نگریست و جان دادن دخترکش را نظاره می کرد، جان دادن میوه ی تمام عمرش ، جان دادن وجودش،انگار خواب می دید، بهت زده شده بود کاش دنیا دقیقه ای به عقب بر می گشت و دخترش مقابل اسلحه ی آن بسیجی قرار نمی گرفت، اما دیر شده! ندا جان داد، از آن پدر چه خواهد ماند؟ پدر بی ندا شد و آن بسیجی چه فکر کرد؟ خیابان امیر آباد در سوگ ندای به غم نشست، امروز معنی شهادت را فهمیدم، امروز حس احترام به شهید را فهمیدم، امروز ارزش آزادی برایم دوچندان شد، در این شنبه ی سیاه چیزی حدود 15 تا 150 نفر کشته شدند و ندا فقط یکی از آنها بود،اما باور دارم این خونها به ثمر خواهد نشست ،مطمئنم همین روز ها خواهم نوشت" از خون جوانان وطن لاله دمیده " و آن روز روز آزادی مردمانی خواهد بود که از 104 سال پیش با خونشان آزادی را طلب می کنند، حوالی ساعت 7 رهبر جنبش سبز در خیابان جیحون ظاهر شد و روحیه ای بسیار به مردم داد، غسل شهادت کرد و پیمانی دوباره با یاران، از آنها خواست تا در صورت دستگیریش اعتصاب کنند،یادمه چند هفته قبل در مناظره انتخاباتیش در جواب محمود گفت، من روحیه ی انقلابی دارم، و باز امروز فهمیدم روحیه ی انقلابی یعنی چه. امشب صدای الله اکبر بلند تر از همیشه شنیده شد،امروز مرگ بر خامنه ای با بغض و نفرت سر داده شد و 30 خرداد 88 بنام شنبه ی سیاه در تاریخ ثبت شد و من هنوز در عجبم چرا دیکتاتورها از تاریخ درس نمی گیرند؟
خبر موثق بی بی سی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر