۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

سبز


میدان آزادی مالامال از جمعیت بود، همه ضد دیکتاتور شعار می دادند، معترضین به نشانه ی اعتراض بادکنک های سبز بدست داشتند، دخترک دست در دست مادرش نگاهش را به بادکنک ها دوخته بود، دلش یکی از آنها را می خواست، پیش خودش احساس می کرد اگر یکی از آنها را داشته باشد خوشبخت ترین انسان در بین معترضین خواهد بود، نگاهش از حرکت دسته ی سبز رنگ بادکنک ها جدا نمی شد، بادکنکی از دسته جدا شد و به آسمان رفت، ترکید، او غمگین شد اما نگاهش دوباره به دسته ی سبز رنگ بادکنک ها برگشت همچنان زیادند، این را به خاطر سپرد تا ده سال آینده در مورد آن قضاوت کند.

چشمهایش 2


روز اولی که عکسشو دیدم برام گیرا نبود، اما چیزی تو عکس نهفته بود که از ذهنم پاک نمی شد، روز بعد دوباره به عکس خیره شدم، در دقت کم نزاشتم، خودش بود انگار داستانش را بارها خوانده بودم، این چهره دو چیز گیرا داشت لبخند فوق العاده زیبا و چشمهایش! تا چند روز ازش لذت بردم، گاه و بیگاه تصویر در ذهنم مجسم می شد، حالت چشم ها آن خنده ی گیرا روزها با من بود،نیرویی در این چشم ها برقرار بود که منو می ترسوند، ازش ترسیدم و این ترس بنفرت تبدیل شد، بناگاه یاد استاد ماکان افتاده بودم یاد تهران دهه ی بیست یاد فرانس ، یاد آن زن ناشناس" فرنگیس"، یاد آن تابلوی چشمهایش ، این هم مانند فرنگیس قدرت جذبش در چشمهایش نهفته در ان لبخند ملیح که می تواند عصبانی ترین چهره ها را هم آرام کند، اینها خیلی به هم شباهت دارند، همیشه در جستجوی آن چشمها بودم، چند وقتی است که به چهره ی آن زن ناشناس دست یافتم، موم شدن در برابر آن چهره کار آسانیست، اما مدیر مدرسه رام نشد، می شود از او تقلید کرد؛اما چرا نباید رام شد؟

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

تا حالا تاریخ خواندی؟ دیکتاتور!


روزهای آخر است، یقیین دارم آزادی نزدیک است، دیکتاتور محله ی ما همچنان در توهم قدرت است و هیچ نیست، هنوز گرم است ، مست است، خوب نمی بیند، تلو تلو میزند، اگر عقلش سرجایش بود تیشه به ریشه ی خودش نمی زد، شاید هم به تبعیت از تمام دیکتاتور های پیشین در فکر فرار است،اما به کجا، واقعا به کجا ؟ روسیه؟ بورکینا فاسو ؟ یا فلسطین عزیز؟ بیچاره فلسطینی ها که چه نکشیدند در این سالها، بیچاره ما ملت که چه تحقیر شدیم در این سالها، بیچاره آن حکومت که نمی دانست این مردم تحقیر شده همان دم شیرند و یهو عصیان می کنند، و خانمان دیکتاتور را بر باد می دهند، دیکتاتور محله ی ما هم همانند همکارانش در قرون مختلف فراموش کرده از تاریخ درس بگیرد ،تا بماند ،چه ناتوان و مفلوکند دیکتاتورها و نمی دانند، نمی فهمند ، و عاقبت مشابه هم با خفت روی ماه مرگ را بوسه می زنند و زباله دان تاریخ را از وجود پستشان پر می کنند، بیچاره دیکتاتور چه سرنوشتی خواهد داشت .
نگرانی امروز من از دوران بعد از دیکتاتور است، یعنی وقت اون رسیده که این ملت بعد از صدو چهار سال خون در راه آزادی دادن،به آزادی برسه؟

اعتصاب


الان اگه ایران بودم می تونستم در رابطه با اعتصاب یک صفحه ای بنویسم، حالا می فهمم از گود در اومدن یعنی چی

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

سخنرانی اوباما در رابطه با رویداد های ایران

جامعه بین المللی در واکنش به وقایع اخیر ایران، سرکوب مردم را بشدت محکوم کرده است.



باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا نیز که برای گذراندن تعطیلات در ایالت هاوایی آمریکا بسر می برد، روز دوشنبه  هنگام اظهار نظر در مورد واقعه تروریستی اخیر در خطوط هواپیمایی این کشور از وقایع اخیر ایران نیز سخن گفت. آقای اوباما مانند جامعه بین الملل خشونتهای اخیر و سرکوب مردم ایران را تقبیح و محکوم کرد. آنچه که در زیر می خوانید متن سخنان روز دوشنبه رییس جمهوری آمریکا در مورد ایران است:



میخواهم بطور خلاصه اشاره ای داشته باشم به حوادثی که در چند روز اخیر در جمهوری اسلامی ایران روی داده است.  ایالات متحده همراه با جامعه بین المللی خشونت و سرکوب غیر عادلانه شهروندان بیگناه ایران را قویاً تقبیح و محکوم میکند. اقداماتی که ظاهراً به بازداشت، مجروح شدن و حتی مرگ افراد منجر شده است.



طی ماهها مردم ایران خواستار چیزی بیش از عمل کردن به حقوق جهانی خود نبوده اند. هرگاه که چنین کردند با مشت آهنین بیرحمی و سبعیت حتی در روزهای مقدس و عزاداری روبرو شدند. و هربار که چنین اتفاقی روی داد جهان با تحسین عمیق نظاره گر شهامت و عزم مردم ایران که بخشی از تمدن بزرگ و پایدار ایران است، بوده است.



آنچه که در داخل ایران روی میدهد در باره ایالات متحده آمریکا و یا سایر کشورها نیست، در باره مردم ایران و آرزو و آرمان آنها برای عدالت، و زندگی بهتر برای خودشان است.  تصمیم رهبران ایران برای حکومت از طریق  ایجاد رعب و ظلم برای دور کردن مردم از آرمانهایشان توفیقی نخواهد یافت.  همانگونه که در اسلو گفتم اينگونه حکومت ها از آرمان طلبی مردم خويش به مراتب بيمناک تر از هر کشور ديگری هستند .



ایالات متحده آمریکا همراه با دیگر ملل آزاد در کنار کسانی است که خواستار حقوق جهانی خود هستند. ما از دولت ایران میخواهیم که به تعهدات بین المللی خود پایبند باشند و حقوق مردم خویش را محترم بشمارند. ما خواستار آزادی همه کسانی هستیم که غیر منصفانه در داخل ایران توقیف شده اند. ما به نظارت و مشاهده خود از وقایع فوق العاده ای که در آنجا روی میدهد ادامه میدهیم و من اطمینان دارم که تاریخ در کنار کسانی خواهد بود که در جستجوی عدالت هستند.

۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

ساعت، یک و پن دقیقه


ساعت یکو پن دقیقه، یک و پن دقیقه، یه روز ساعتو دیدم یکو پن دقیقه بود، داشتم جت می کردم، یه روز دیگه تو همین ساعت مقش می کردم، روز دیگر فیلم پورن می دیدم ، یه روز دیگه بلاگ اپ می کردم، یه روز دیگه تو فکر اون بودم، یه روز دیگه استرس فردا رو داشتم ، یه روز دیگه تفسیر خبر تازه تموم شده بود، یه روز دیگه جام ملتای اروپا بود، یه روز دیگه قصد توالت کردم، ، یه روز دیگه از صدای رعد و برق پاشدم، یه روز دیگه نسخ سیگار بودم، یه روز دیگه کتاب می خوندم، یه روز دیگه تو توهم گرفتار بود، امروزم آماده ی خواب شدم اما خوابم نمی یاد؛ ساعت یکو ده دقیقه، یروز ساعتو دیدم یکو ده دقیقه ی صبح بود ...

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

قانون اساسی ایالات متحده آمریکا


قانون اساسی ایالات متحده، ابتکار چند تن از بزرگ ترین رهبران آمریکا پس از جنگ استقلال مستعمره نشینان، از زمان به اجرا در آمدن آن در 21 ژوئیه 1788 تا کنون، از حقوق و آزادی های مردم آمریکا حمایت کرده است. این سند همچنین به عنوان منبعی الهام بخش برای میهن پرستان در هر کجا که به فکر ایجاد “یک دولت خردمند و عادل” هستند عمل کرده وهدفی است که توسط جورج میسون، نماینده برای کشاورزانی که در کنوانسیون مشروطه که در سال 1787 برگزار شد گرد هم آمده بودند، پایه گذاری شد. برای خوانندگانی که علاقه مند به مطالعه این سند تاریخی و ارتباط آن با دولت دموکراتیک فعلی هستند، این نشریه کامل ترین و معتبرترین متن از قانون اساسی، منشور حقوق شهروندان، و سایر اصلاحیه هایی را که از زمان ده اصلاحیه نخست به تصویب رسیده است، ارائه می دهد. این سند شامل مقاله ای پیرامون تغییرات تاریخی است که منجر به تشکیل کنوانسیون قانون اساسی، مشاجرات و سازش های میان نمایندگان، و تصویب و روند اصلاحات شد. سر انجام، این سند توضیحات تشریحی را برای متن قانون اساسی و 27 اصلاحیۀ آن فراهم می کند.


Download

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

یلدایی دیگر،سردتر از هرسال


امروز هم هوای درس نیست، هیچ وقت دم عید هوای درس نبوده و نخواهد بود، چند روز بیشتر به زمستون میلادی نمونده هوا بصورت شک آوری سرد است، شاید بتوانم ادعا کنم تجربه ای این گونه را هیچ گاه به خاطر نمی آورم ، اینجا روبروی من پنجره ایست رویایی ، این نوع پنجره ها را فقط در عکس های کارت پستال نظاره کردم ، در کادر پنجره دونه های ریز برف تازه دارن به ثمر می رسن، و با وجودشون فضایی سرد رو در کادر پنجره بوجود آوردن کادری که تنها گرمیش لامپ روشن روی دیوار که داره می سوزه و اندکی حس سرد تصویر را از بین برده، این تصاویر محال فراموش شه ، خدا رو شکر که شاهد دومین برف قبل از عید هم بودم، فردا اول زمشتون ایران است و امشب شب یلدا، یادم میاد سال گذشته در همین روز در همین ساعت، افسرده و نا امید با بهت و حیرت برگه ی امتحان رو تحویل پویا دادم ، شب یلدایی به سردی زمستون برای هر سه مان! خدا رو شکر که امروز همه چی متفاوت است حتی غم!

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

اولین برف


کف پیاده رو،شاش سگان یخ زده با کفٍش، گردی شبیه برف از جلوی دیدگانم عبور می کند و به زمین می ریزد،میمیرد! امروز هوا برفیست ،کلاس ها تموم شد، تعطیلات ناتاله شروع، امروز در ترام دهه ی شصتی نشسته بودم در دم و باز دمم دقیق شدم، تنفسم به بخار تبدیل میشد، تجمع بخار درون دماغم رو خیس می کرد اما یخ نمیزد، مغازه ای رو دیدم برای مشتریانش جعبه هایی را کادو پیچ می کرد، کاغذ کادوهاش قشنگ بود،قرمز بود،این روزا تجربه هایی جدید هستن رنگ وارنگ، از جنسی دیگر، بون ناتاله
اولین شب برفی مثل روز گذشت،شب آرومم میکنه مثل نگاه مادر،آرامش میده،حتا اگه تا صبح سگ لرز بزنی ،این خاصیت شب، آرومه

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

گرمه گرم همچون یخ


مثل همیشه مشغول مقش کردن بودم، در حال و هوای تطبیق بین بردارها، یه کتاب باز جلوم بود، چشمم افتاد بهش دقیقا صفحه ی 461،دقیق شدم، اره 461 بود ،جمعش میشه 11 ، کاش او یکم نداشت تا میشد 10، رنده رند، باینری، ده دهی،مثل سیم کارتای ایران که هرچی رند تر بود کرونترم بود ، صفحه ی 461 یه مشت نوشته به لاتین داشت که ریز بودن، سعی کردم بخونم تمرکز مردم، نور زرد رنگی رو کتاب افتاد، تشعشع لباس یه دختر ایتالیایی بود، که نشست روبروی من ،کتاب و برداشت و صفحه ی 451 رو خوند، اونم آدمه منم انگار، ولی فرق داریم، فرق، کاش پیرهنش قرمز بود، اونوقت می شد دوسش داشت حتی اگه زشت باشه سیگارش کمل بود، کمل تنها سیگاری بود که تستش نکردم، امروزم که دیگه دودی نیستم،خب چه خوب .
یه چیزی!شاید 461 به چشم من رند نیس، 11 رندتره اتفاقا،فقط زوج نی

بگذریم، آلبوم بن جاوی اومد قیمتش هست 20 یورو، منم با بی شرمی دانلودش کردم، مثل یه دزد، یه دزد با سابقه ی خدا نشناس،
روزی آلبوم خودمو دانلود می کنن اونوقت حالم جا میاد، چوق خدا بی صدایه، می گن؛ مثل تمام خرافاتی که گفتن ما هم فکر نکردیم پذیرفتیم، حتما مهم نیس که پذیرفتیم، فقط مهم اینه که لباس قرمز باشه اونوقت میشه عشق ورزید، عشق، با حرارت، گرمه گرم همچون یخ منقلب شدی گفتم یخ، تا حالا به قدرت یخ پی نبردی؟ یه پیک ویسکی گرم بخور تا بفهمی چه قدرتی تو یخ نهفتس، مثل دسمال توالت عین تاسوعا عاشورا ی امسال، مثل ساعت کوک شده رو 5 صبح، واای هیچی عذاب آور تر از، از دست دادن خواب صبح نیس، فردا هم باید حرومش کنم،چه حیف، بابت چی ؟ نمی دونم، بعضی وقتا واقعا به این نتیجه می رسم که باید زندگی کرد، ولی چه کنم که به مرگ عادت کردم همه چی بی ارزش ، جز تکنولوجی و لباس قرمز، دو چیز مقدسم دارم، مادر و پدر
، خدا آدمو مادر نکنه، بعدشم پدر،پس قرمز نپوشید.

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

انتظار


شب تموم شد، روز جدید اولین دقایقش گذشتن، چندتا روز دیگه قراره بگذره؟ چنتا شب دیگه قراره بیاد؟ .
چن ساعت دیگه خروس خواهد خواند،آب حوض یخ بسته!
ماهیا سردشونه، اروم یگوشه بال بال می زنن، با چشمان باز، گربه ی ته حیاط از مرگ فرزندش بیتابه.
چندتا زمستونه دیگه خواهد گذشت، بهار ، تابستون، پاییز، تکرار و
تکرارو تکرار، پیرمرد 68 ساله هنوز امیدوارست، از 18 سالگی امیدوارس، به امید یک زندگی نرمال؛امیدوار است، یعنی بود! دیگر نیست! "مرد" .
چند روز دیگر خواهد گذشت؟ چند بهار؟ چند غروب؟ چند انتگرال؟ چند لکاته؟ چند انقلاب و چند مرگ خواهم دید؟.
آب حوض یخ زده، ماهی گلی زنده زنده فریز شده، دیگر بال بال نمی زند، گربه ی ته حیاط دوباره وضع حمل کرد، یکی از فرزندانش از گشنگی جان داد، بالا سرش ایستاده ، خیره به او می نگرد، درست مثل پارسال
.
روزی بر بالینم اشک خواهند ریخت ملتمسانه و جوابی
نخواهند گرفت، روزی خروس خواهد خواند و من نخواهم شنید.