
دوستان می خوام یک داستانی رو براتون تعریف کنم ولی اولش باید این سوالو ازتون بپرسم که ایا حمید مدیر روستا رو میشناسید اگه نمیشناسید من توصیه میکنم این متن رو نخونید چون چیزی نمیفهمید یکروز یک پدری مییهد و به پسر بیکارش میگه پسرم می خوام برات زن بگیرم پسره میگه من خودم می خوام همسر اینده مو انتخاب کنم پدره میگه اخه این دختری که من می خوام برات خاستگاری کنم دختر بیل گتس پسره قبول میکنه بابا ی پسره میره پیش بیل و به اون میگه دختر ت را به پسره من بده بیل میگه اخه دختره من کوچولویه پدر درهمین حال میگه اخه پسر من معاون رییس یک شرکت معروف بیل قبول میکنه پدر پسره میره سراغ اون رییس شرکت معروف و بهش میگه که پسره منو معاون خودت کن ولی اون مرد میگه من معاون دارم و به معاون جدید نیازی ندارم پدره میگه اخه پیره من داماد اقای بیل گیتس رییس قبول میکنه و داستان من تموم میشه اما اینجا حمید مدیر روستا چکاره بود در نوشته های بدی به مسئله خواهم پرداخت .
eyval,in hamid modir rusta ke ba dahane ma gharar dad baste
پاسخحذف