افكارم بصورت براكنده در محيط ذهنم جولان ميدهد ،سبك است ولي مثل گاز فشرده در يك كپسول ، مانند شده است ، سنگين است، سبك! خدا ميداند جه ميگذرد در آن محيط كه من هم نميدانم،از بس نمي دانم كه نمي دانم، فكر مي كنم. تا بيابم ولي ....
آن روزهاي خوب ديروزها نبود كه بد بود و امروز هم بد است كه آينده بود،تو چه مي خواهي ازين روزگار؟اصلا او چه مي خواهد؟
بابا بي خيال، بگذر،كافيست! اّه كه چه گنگ است افكار بي وزن سنگين كپسول وار امروز من، فاك آريو دويينگ من؟
بازم بگم؟ جنسش قرمز است رنگش گرم ، آفتاب وار، عرق كرده ، كابوسه ؟
نمي دانم
انگار مي شود
ها!
آره شايد بشه باور كرد که ديروز ها هم زيبا بود ! من نديدم، خب دوست نداشتم، يعني حالا دوست دارم؟
جواب : هنگ كامل !
ديروزها آن وينستون هاي آبي رنگ كه مكيده مي شد براي ..... به راستي براي چه؟ و حالا مكيده نمي شود براي چه؟
آينده چند ساعتيست تموم شده و هيج اتفاقي نيفتاد اما آن لعنتي به ٢٦ هم راضي نيست و من... بايد خواند تا مُرد كه شايد اينگونه بهتر است آينده از آن مردگان است با پیشوندي از نوع دكتر يا مهندس ، كارشناس يا شيمي دان ...
بیگه اين مزخرفات هم ارضام نمي كنه مثل ترياك تاثيرش مقطعي است، آينده ديروز بود امروز هم به انتظار آيندم و زندگي خلاصه شده در انتظار
اّه ! بازهم منفي شد، نوشته هام همگي به سمت منفی ميل مي كنند مثل رودخانه مسيرش در شيب است،خب! حق دارم ،سربالايي رفتن مشكل است، تنبلم، تنبل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر