۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

هانی


میترسم این همه زیبایی رو نتونم یکجا ثبت کنم میترسم قطره ای ازین لحظات زیبا فراموش شه،حیف شه،این روزا به اندازه‌ای زیبا هستن که نمی‌خوام حتا یه الکترونش رو فراموش کنم،من دوباره زنده شدم، دنیا برام رنگ گرفته ،انگار همچی‌ زیباست،ممنونم خدا به خاطره این محبتت

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

دانلود کتاب The Complete Windows 7 Shortcuts


Download

مثل یک فرشته !


این همه سال چرا مستقل بودم؟ به واقع راحت نبودم؟ خوب بودم ولی‌ در خودم در تئوری!

این همه افکارمو به کلمه تبدیل کردم که امروز زبر تجربه عملیشون شوک بشم ،عجب تفکرات سنگینی‌ تو این مدت درم جاری بوده که فک می‌کردم سبک ،لعنت به این وطن که جز پساب چیز دیگه‌ای نبوده،لعنت بهش که منم جزوشم ، بزرگ شده مثل بقیه احمق‌ها با رسوباتی به کهنگی و زمختی قرنهای دور ،چه بد!

شاید هم واقعا ربطی به وطن نداشته باشه ! مساله انسانیته مساله احساس ،مساله بازی‌ با وجود یه آدمه، راستش دلم میسوزه ،حقش نبود ،......، بیخود نبود از فرنگیس متنفر بودم ،بیخود نبود از چشماش میترسیدم ، از نگاهش از خنده هاش،این لحظه‌های لعنتی عجب سورپرایزت می‌کنه گاهی‌ اوقات ،پشمات میریزه، مسیرتو عوض می‌کنه و یهو چشات باز می‌شه و میبینی‌ تا انتهای روت ۶۶ چیزی نمونده، اونوقت اشکت در میاد ! نمیدونم چرا ازم نپرس! ولی فک می کنم اشمت در بیاد.

احساس می‌کنم واقعا یه فرشتس، دوسش دارم بیشتر از دیروز ، بیشتر از قبل ۱۱،۳۰ دقیقهٔ دیشب !

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

جواب : هنگ کامل !


افكارم بصورت براكنده در محيط ذهنم جولان ميدهد ،سبك است ولي مثل گاز فشرده در يك كپسول ، مانند شده است ، سنگين است، سبك! خدا ميداند جه ميگذرد در آن محيط كه من هم نميدانم،از بس نمي دانم كه نمي دانم، فكر مي كنم. تا بيابم ولي ....
آن روزهاي خوب ديروزها نبود كه بد بود و امروز هم بد است كه آينده بود،تو چه مي خواهي ازين روزگار؟اصلا او چه مي خواهد؟
بابا بي خيال، بگذر،كافيست!
اّه كه چه گنگ است افكار بي وزن سنگين كپسول وار امروز من، فاك آريو دويينگ من؟
بازم بگم؟ جنسش قرمز است رنگش گرم ، آفتاب وار، عرق كرده ، كابوسه ؟
نمي دانم
انگار مي شود
ها!
آره شايد بشه باور كرد که ديروز ها هم زيبا بود ! من نديدم، خب دوست نداشتم، يعني حالا دوست دارم؟
جواب : هنگ كامل !
ديروزها آن وينستون هاي آبي رنگ كه مكيده مي شد براي ..... به راستي براي چه؟ و حالا مكيده نمي شود براي چه؟
آينده چند ساعتيست تموم شده و هيج اتفاقي نيفتاد اما آن لعنتي به ٢٦ هم راضي نيست و من...
بايد خواند تا مُرد كه شايد اينگونه بهتر است آينده از آن مردگان است با پیشوندي از نوع دكتر يا مهندس ، كارشناس يا شيمي دان ...
بیگه اين مزخرفات هم ارضام نمي كنه مثل ترياك تاثيرش مقطعي است، آينده ديروز بود امروز هم به انتظار آيندم و زندگي خلاصه شده در انتظار
اّه ! بازهم منفي شد، نوشته هام همگي به سمت منفی ميل مي كنند مثل رودخانه مسيرش در شيب است،خب! حق دارم ،سربالايي رفتن مشكل است، تنبلم، تنبل.