شخصیت لینکلن در صنعت نشر

این مقاله گزیده ای است از آبراهام لینکلن: میراث آزادی، که توسط دفتر برنامه های اطلاعات بین الملل منتشر شده است. برای مطالعۀ کتاب کامل مراجعه کنید به:
http://www.america.gov/media/pdf/books/lincoln.pdf
نوشتۀ: اندرو فرگوسن
وقتی به کسی که با کتاب نوشتن آشنایی داشت گفتم که خودم برای تدوین کتابی دربارۀ آبراهام لینکلن قرارداد بسته ام، گفت، "آها". منصفانه (برای خودم) باید بگویم کتابم کاملا دربارۀ لینکلن نبود، دست کم مستقیما دربارۀ لینکلن نبود. با این حال، طعنۀ این آشنا، نیش خودش را زده بود.
واقعیتی در پس آن وجود داشت. او از ارقام بی خبر بود، اما من نبودم: از زمان آن اتفاق شوم در سالن نمایش فورد، که گلولۀ یک آدمکش زندگی او را تباه کرد، بیش از 14.000 جلد کتاب دربارۀ آبراهام لینکلن نوشته شده است، و او از لحاظ توجۀ نویسندگان جهان، در مقام دوم بعد از حضرت مسیح و ناپلئون قرار گرفته است. و به شهادت کتابی که شما اکنون در دست دارید، این خط تولید که تا کنون از سرعت آن کاسته نشده است، هنوز هم نشانی از کُند شدن در آن مشاهده نمی شود. هنوز مدت زیادی از کار من در مورد این کتاب نگذشته بود که تحت فشار قرار گرفتم.
در تعطیل آخر هفته ای در شهر محل زندگی لینکلن، اسپرینگفیلد واقع در ایالت ایلینوی و در کنفرانسی دربارۀ لینکلن بودم. (آخر هفته هایی که کسی در اسپرینگفیلد کنفرانسی راجع به لینکلن برگزار نمی کند، از روز های عجیب و غریب هستند.) تعداد شرکت کنندگان کم و بیش زیاد بود – حدود 100 تن از فرهیختگان، نویسندگان، تاریخ نگاران غیرحرفه ای، علاقمندان، هواخواهان، و ظاهرا تعدادی نیز از ولگردان خیابانی. در ضمن کنفرانس، رییس جلسه روند صحبت ها را متوقف نمود تا یک رأی گیری ساده انجام دهد.
او گفت، فقط از روی کنجکاوی، چند تن از افرادی که در این جا حضور دارند مشغول نوشتن کتابی دربارۀ لینکلن هستند؟
و تقریبا نیمی از جمعیت دست ها را بالا بردند.
من توی دلم خالی شد اما این امر مانعم نشد، و مدتی بعد عملا با مشکلاتی توسط افراد تهی مغزی روبرو شدم که تلاش می کنند به ارائۀ آثار فراوان دربارۀ لینکلن باز هم بیفزایند. این مشکلات شامل جستجو درمیان انبوهی از مقاله ها و نوشته های تاریخی بود که قبلا برای هرنوع امر و مسئله ای که قابل تصورباشد زیر و رو شده اند، و یا مشکلات دیگری که از این هم فراتر می روند. ما هنوز گاهی به نکات تازه ای دربارۀ لینکلن برمی خوریم، این نکات جزئی بیشتر مورد توجه متخصصان و افراد وسواسی قرار می گیرد؛ تازه ترین کتاب هایی که دربارۀ لینکلن به چاپ رسیده و مورد توجه عموم واقع شده در بازگویی واقعی های قدیمی در قالبی نو خلاصه می شود. یکی از مسایل پیش پا افتاده و در عین حال غیر قابل پیش بینی برای من، موضوع انتخاب عنوان بود. نویسندگان آگاه باشند: در این انبوه 14.000جلد کتاب منتشر شده، بالاخره نویسنده ای یافت می شود که همان عنوانی که شما انتخاب کرده اید را به کتابش داده باشد.
لینکلن در مرحلۀ چاپ
هر جمله و عبارتی که ممکن بود از سخنان لینکلن اقتباس شود، بر روی جلد کتابی نقش بسته است، از تولد دیگر آزادی گرفته، تا بدون بدخواهی در حق کسی، از با احسان در حق همه گرفته، تا مال مردم، توسط مردم، برای مردم. من تحقیق های بیشتری کردم و چرخه ای از لغات را یافتم که گویی همۀ نویسندگانی که دربارۀ لینکلن قلم زده اند تنها تعداد معدودی واژگان در اختیار داشته اند و مجبور به آوردن آن ها در ترتیبی متفاوت بوده اند. من با این عناوین برخورد کردم: شمشیر لینکلن و شمشیر متعلق به لینکلن؛ لینکلن و ژنرال ها و ژنرال های لینکلن؛ زندگی معنوی آبراهام لینکلن و دنیای درونی آبراهام لینکلن، دنیای آبراهام لینکلن، و زندگی شخصی آبراهام لینکلن؛ فضایل لینکلن و لینکلن با فضیلت. از دیگر عناوین، در جای پای لینکلن، و جا ی پا های لینکلن بود، و برای حفظ تنوع، رد پای لینکلن هم بود. تا جایی که من شمرده ام، سه کتاب با عنوان لینکلن واقعی وجود دارد، و در هر کدام شخصیتی از لینکلن ارائه شده که با دو تای دیگر به کلی مغایرت دارد.
این موضوع کمتر از آن چه تصور می کردم برایم تعجب انگیز بود، زیرا چیز دیگری که در طی تحقیق برای کتابم، سرزمین لینکلن – که نباید با سرزمین زندۀ لینکلن، نوشتۀ توماس جی فلمینگ که در سال 1980 منتشر شده اشتباه شود - مرا کاملا متعجب کرد، این بود که چندین نوع لینکلن وجود داشت. من در اوایل دهۀ 1960، زمانی که بحبوحۀ توجه به لینکلن گریز ناپذیر بود، تنها یک پسر بچه بودم. در آن زمان به نظر می رسید هر کس لینکلن خودش را داشته باشد. گویا این میراث ملی ما قطعه قطعه شده و هر کس به طور خصوصی مالک قطعه ای برای خود بود.
و باز از روی کتاب ها می شد فهمید که موضوع از چه قرار است. در همین سال های اخیر، شاهد انتشار کتابی بودیم که اثبات می کرد لینکلن یک مسیحی بنیاد گرا بوده است – این کتاب توسط یک مسیحی بنیاد گرا نوشته شده بود. در کتاب دیگری ادعا شده بود که عظمت لینکلن ناشی از مبارزۀ او با افسردگی بالینی بوده است؛ کتاب، توسط روزنامه نگاری نوشته شده بود که خود با افسردگی بالینی دست به گریبان بود. معروف تر از همه، یک فعال همجنس گرا کتابی در سال 2005 به چاپ رساند که در آن ادعا شده بود علی رغم این که لینکلن شخصا فعال نبوده، اما یک همجنس گرای فعال بوده است. محافظه کاران کتاب هایی حاکی از محافظه کاری لینکلن نوشته اند. و لیبرال ها در کتاب هایشان ادعا کرده اند که لینکلن لیبرال بوده است. و در سال 2003، کتابی منتشر شد که در آن اثبات شده بود اگر لینکلن امروز زنده بود، نظرات سیاسی اش از نظرات فرماندار سابق ایالت نیویورک، ماریو کوئومو، قابل تشخیص نبود. در مورد نویسندۀ این کتاب می توان دو حدس زد.
درک شیفتگی برای لینکلن
مشتاقان بسط دادن موضوع لینکلن ممکن است به سئوال– اهمیت امروز آبراهام لینکلن در نظر مردم آمریکا کدام است؟ وسوسه شوند و با مطرح کردن سئوال چرب و نرم دیگری پاسخ دهند: آبراهام لینکلن امروز کدام اهمیت را برای مردم آمریکا ندارد؟ او گویا در آن واحد همه چیز مردم آمریکا است، و می تواند آدم های بدبین را به این نتیجه برساند که اصلا اهمیت خاصی هم ندارد. اما چنین چیزی نیست. زیرا در شیفتگی برای لینکلن، افراط و شور و حرارتی کاملا آمریکایی وجود دارد. من معتقد هستم درک این شیفتگی، نه تنها راهی برای آشنا شدن با لینکلن است، بلکه راه شناختن این کشور هم می باشد.
این شور و حرارت برای کشوری که ظاهرا به تاریخ خود بی اعتنا است، انکار نکردنی و تعجب آور است. هیچ آمریکایی دیگری تا این حد توسط افراد کنجکاو دوره وترو خشک نشده و به او پیله نشده است؛ البته به استثنای ناپلئون، هیچ انسانی در تاریخ مدرن دارای تقدیری چنین غریب نبوده است.
حتی ناپلئون هم منبع الهام گروهی از افراد نشد که بخواهند با تقلید از شکل و ظاهر او امرار معاش کنند. کانون معرفی لینکلن ( که با نام اختصاری ALP هم شناخته می شود)، از بعضی لحاظ، مانند سایر مشابه های خود، یک کانون صرفا تجاری است – مثل تیمسترز، یا انجمن ملی تولید کنندگان، یا پت سیترز اینترنشنال. ALP نیز مانند سایر کانون ها و انجمن های مشابه، سالانه گردهمایی هایی برگزار می کند که اعضا بایک دیگر آشنا شده و به تبادل رموز حرفه ای می پردازند و به سخنان کارشناسان در مورد بهبود و پیشرفت کار خود گوش می دهند. اما بر خلاف سایر گردهمایی های تجاری دیگر، اعضا و شرکت کنندگان در این گردهمایی فراک مشکی به تن کرده، کلاه سیلندر به سر می گذارند و دارای یک ریش سیاه واقعی یا مصنوعی هستند. بعد از خاتمۀ گردهمایی، به خانه برمی گردند، استراحتی کرده و کار خود در مدارس، بحث های کلوب کیوانیس، بازسازی های تاریخی چاتاکا، قدم زدن در نمایشگاه های شهری را از سر می گیرند – یعنی فعالیت برای تبلیغ درمورد لینکلن در کشوری که به اعتقاد آن ها بیش از هر چیز به او نیاز دارد. من از رییس و مؤسس آن ها سئوال کردم چرا این کار را می کنند و تا این حد به خود زحمت می دهند. او به من گفت، لینکلن آن چه را که باید فرابگیریم و شاید فراموش کرده باشیم، به ما یادآوری می کند.
مشکل می توان احساسی که از دیدن بیش از صد مرد که در کسوت آبراهام لینکلن در سالن هتلی گردآمده اند، به انسان دست می دهد را توصیف نمود که به سخنان کارشناس روابط عمومی دربارۀ "چگونه می توان از رسانه های عمومی بهره گرفت" گوش می دهند، اما در طی جستجوی مطالبی درمورد لینکلن به دیدن این گونه مناظر غریب خو گرفته ام.
شاید اینان هم از جمله 15.000 تنی باشند که به جمع آوری یادگار های لینکلن مشغول هستند، هر چند که در سال های اخیر، قیمت مدارک مربوط به لینکلن و دیگر مصنوعات اصلی متعلق به او – که کلکسیونر ها آن ها را "جنس واقعا مرغوب" می نامند – به قدری صعود کرده که تنها خبرگان بسیار متمول از عهدۀ تهیۀ آن بر می آیند.
اما کلکسیونرهایی که امکانات محدود تری دارند هم نگران نیستند. آن ها کیفیت را کمی پایین تر آورده و می توانند اجناسی تهیه کنند که قیمت های منطقی تری دارد: "جنس مرغوب" ممکن است شامل مثلا جلد دفترچه های بیمه متعلق به شرکت قدیمی بیمۀ عمر لینکلن که هر عدد 10 دلار به فروش می رسد هم باشد. حراج اینترنتی ایبی نشان داده که هر چیزی که به نوعی با لینکلن ارتباط داشته باشد می تواند خریداری برای خود پیدا کند. اسنادی که با دستخط لینکلن نوشته شده باشد در حال حاضر ده ها هزار دلار ارزش دارند؛ برای همین، آن دسته از هواداران لینکلن که دارای پول زیادی نیستند به معاملۀ کپی اسناد دارای دستخط لینکلن می پردازند، مخصوصا اسنادی که توسط جوزف کوزی جعل شده، هنرمندی که آثارش در دهۀ 1930 رونق زیادی داشت . نامه ای از لینکلن که توسط کوزی کپی شده باشد شاید تا 2500 دلار به فروش برسد. یکی از کلکسیونر ها به من گفت، "اما باید مطمئن شد که کار کوزی است. بازار چنان داغ است که می توان اسناد جعلی زیادی را در گردش مشاهده کرد."
بیان تجربۀ آمریکا
نزدیک به یک قرن است که تاریخ نگاران و جامعه شناسان تلاش کرده اند توضیحی برای شیفتگی تاریخی که منجر به این پوچی های پرمحبوبیت می شود، پیدا کنند. دلایلی که به آن رسیده اند غالبا زیرکانه و گاهی نیز قابل پذیرش است. به من گفته شده که لینکلن، بی شباهت به هر شخصیت تاریخی دیگر، همشهریان خود را هنوز تحت تأثیر قرار می دهد زیرا او اولین شخصیتی بود که از او عکسبرداری شد: به همین جهت، او بیشتر از چهره های قدیمی تر تاریخی به ما نزدیک است. و این واقعیت است که لینکلن به ظاهر خود در مواقع حضور در ملأ عام اهمیت خاصی می داد، به طور مثال در برابر دوربین عکاسی که در آن دوره، هنری نوین محسوب می شد، او به ندرت فرصت عکس برداری را از دست می داد. و به لطف این هنر، ما با او طوری آشنا هستیم که با جورج واشنگتن و یا توماس جفرسون آشنا نیستیم.
با این حال، موضوع دیگری نیز مطرح می شود، ما هر قدر با چهرۀ او، چشم های اندوهناک و موهای آشفته اش آشنا باشیم، لینکلن وسوسه انگیز است و غیر قابل شناخت؛ همین راز است که مارا باز به سوی مردی مغموم، شوخ طبع، باهوش، خوددار، خشک و مهربان طوری که آشنایانش او را توصیف کرده اند، می کشاند. سایر تاریخ نگاران گفته اند، شیفتگی ما برای او در درام زندگی خصوصیش ریشه دارد: او در فقر مطلق متولد شده بود تا تبدیل به یکی از بزرگترین مردان در تاریخ بشر گردد، لینکلن تجسم "حق ِ برخاستن" است که آمریکاییان آن را حق مسلم خود تلقی می کنند. بعضی هم معروفیت پایدار او را به کشته شدنش در "جمعۀ خوب" نسبت می دهند، ضربه ای که کشور هرگز از آن التیام کامل نیافت. عاقل ترین نظریه پردازان براین باورند که وسواس ما نسبت به لینکلن ناشی از نقش او و الگویی که ارائه داد در بزرگترین ضایعۀ تاریخ آمریکا، یعنی جنگ های داخلی است که موجب احیای ایالات متحده و تبدیل آن به کشوری که امروز می شناسیم گردید.
گمان می کنم همۀ این توضیحات حقیقت داشته باشد، اما به عقیدۀ من آخرین آن ها از همه نزدیکتر به واقعیت است. من در نزدیکی بنای یادبود لینکلن در واشنگتن دی سی سکونت دارم، آن بنای بزرگ و زیبا که در کرانۀ رود خانۀ پوتوماک واقع است و محل "نماد لینکلن" می باشد. هنگامی که تحقیق های خود را برای کتابم دنبال می کردم و با فرهیختگان و کلکسیونر ها و هواداران لینکلن ملاقات هایی داشتم و هر بار با یک لینکلن تازه آشنا می شدم، لینکلنی که حاصل دلمشغولی های هر یک از این افراد بود، همیشه از بازگشتن به خانه و دیدن بنای یادبود لینکلن خوشحال بودم: از دیدن این لینکلن محکم و منحصر به فرد، لینکلن استواری که هر یک از مردم آمریکا می تواند ادعای داشتن او را بکند.
ازاین بنا بیش از هر بنای یادبود دیگری دیدن می شود. با این حال، عجیب ترین چیز درمورد آن، سکوت و آرامشی است که وقتی گردشگران از پله های عریض آن بالا می آیند و قدم به سالن مرمر خنک می گذارند، با آن مواجه می گردند. به زودی توجه آن ها به یک یا هر دو متن سخنرانی لینکلن که بر روی دیوار ها در دو سوی مجسمۀ معروف او حکاکی شده، جلب می شود. بعد از تمام این مدت، من هنوز از تعداد گردشگرانی که در سکوت و درمقابل این نوشته ها بی حرکت ایستاده و آن را می خوانند، در عجب هستم؛ سخنرانی گتیسبرگ و در مقابل آن، سخنرانی لینکلن در دومین مراسم تحلیف.
آنچه آن ها می خوانند خلاصه ای از تجربیات آمریکا است که در قالب عالیترین نثری که تا به حال یک آمریکایی توانسته بنویسد، آورده شده. دریکی از سخنرانی ها تأیید شده که کشور بر اساس حکمی بنیاد شده و به آن پایبند است – واقعیتی جهان شمول که بر همۀ انسان ها دلالت می کند. در سخنرانی دیگر گفته می شود که بقای کشور بستگی به بقای این حکم دارد – و این که در صورتی که کشور بقای خود را حفظ نمی کرد، این حکم نیزاز دست می رفت. گاهی گردشگران حین خواندن متن این سخنرانی ها اشکی می فشانند؛ در واقع اغلب اشکشان جاری می شود. و با مشاهدۀ آن ها می توان درک کرد: عشق به لینکلن، در نظر مردم آمریکا همان عشق به وطن است.
این است اهمیتی که امروز لینکلن در نظر مردم آمریکا دارد، و برای همین تا این حد زیاد است.