انتظار به پایان رسید اولین برف زمستانی بارید و من در خیابان دانه های درشت برف را بر گونه ام حس می کردم ، حس زیبایی که برای چندمین بار تجربش می کردم، دیدن جاده ی سپید از برف، زیبایی طبیعت با سپید پوش کردن زمین باز هم بر من رخ کشاند ، زیبایی که فقط برای چند ساعت دوام داشت و بعد از آن چهره ی زشت خودش را آشکار کرد، یخ و یخبندان، سوز روسپی واره بعد برف، گل و شل ، سرما خوردگی و... می گن باید قدردان داشتن کشوری چهار فصل بود اما برای من دو فصل کافیست که زیادم هست، برای من همان تابستان کافیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر