۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

شنبه سیاه ۴۰ روز شد

[youtube http://www.youtube.com/watch?v=0RuNav6SJ-Y&hl=en&fs=1&color1=0x006699&color2=0x54abd6]

۴۰ روز از ساعت ۴ شنبه سیاه گذشت ،۴۰ روز از مرگ کشته شدگان راه آزادی گذشت اما خون هیچ یک پایمال نشد ،مردم بر مزار آنها حاضر شدند و دوباره طعم سرکوب وحشیانه یاران امام زمان را چشیدند ،انگار دیگه مردم نمیترسند ، در مقابل سرکوب
وحشیانه ی وحشی‌ها ایستادگی میکنند ،انگار تاکتیک حکومت (بترسون حکومت کن) اثرش را از دست داده ،مردم با دیدن این حرکت وحشیانهٔ جری تر میشوند ، با درز اخبار وحشتناک کهریزک مصمم تر شدن،امروز دیگه کسی‌ شعار رای من کجاست سر نمیده ، امروز میگن مرگ بر خامنه‌ای ،مرگ بر روسیه ... به دیده ی من روز به روز جنبش اگاهتر میشود و خواسته هایش مشخص تر ،اما چرا حکومت نمیخواهد صدای ملت را بشنود برای من همچنان جای تعجب است ،پنجشنبه ۸ مرداده ۸۸ بهترین اعتراض مردم صورت گرفت ، مطمئناً اعتراض بعدی بهتر خواهد بود ،شاه ۱۰۰ روزه رفت، اینها چند روز خواهند رفت؟ چند ماه ؟ و یا چند ساله؟

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

سخن توماس جفرسن در رابطه با رای مردم

توماس جفرسون از سال ۱۸۰۱ میلادی دو دوره متوالی چهار ساله رییس جمهوری آمریکا بود. این زمان مصادف است با سالهای ۱۱۷۹-۱۱۸۷ خورشیدی که طی آن فتحعلی شاه قاجار پادشاه ایران بود، توماس جفرسن سومین رییس جمهور ایالات متحده و یکی از بنیانگذاران آن بود، توماس در رابطه با حق رای مردم در بیش از 200 سال پیش چنین می گوید:



اگر حق رای مردم را محترم ندارند،اگر بخواهند از این راه آنان را خفه کنند، شکی نیست که این صدا، دیر یا زود، از راه خشونت رخ خواهد نمود و ما نیز مانند ممالک دیگر، به دور باطلی از سرکوب و شورش،اصلاح و سرکوب مجدد و شورش مجدد خواهیم افتاد و تا ابد از این دور رهایی نخواهیم یافت.

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

نماز جمعه 26 تیر


نماز جمعه به امامت هاشمی برگزار شد، جمعیت زیادی از سر صبح خودشان را به دانشگاه تهران رسانده بودند، همه در انتظار بودند تا هاشمی تکلیفش را معلوم کند، یا به سمت مردم بیاید و یا همانند شاه سلطان علی ،قدرت را بچسبد و لعن مردم را به جان بخرد، نماز جمعه ی امروز را بسیار شبیه نماز جمعه ی های اوایل انقلاب به امامت طالقانی می دانند، صحبت هایی که هاشمی کرد، حرف های مردم بود، هاشمی از همان ابتدا پشت سر مردم قرار گرفت و بصورت خیلی معتدل حرف دل مردم را از تریبون نماز جمعه بیان کرد، این نماز جمعه در تاریخ خواهد ماند، شاه سلطان علی به دست هاشمی بشدت خاروخفیف شد.

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

آمریکای غاصب و روسیه ی مقدس


فقط 169 تا بودند نه بیشتر، یعنی فقط 169 خانواده که نابود شد، یعنی 169 تا قبر جدید، یعنی اضافه کاری عزرائیل موهوم!، یعنی اگه این هواپیما آمریکایی بود الان 169 تا شهید تقدیم به وطن شده بود ، اما حیف که روسی بود و کپلف مقدس! و ایران مستقل، فقط 169 تا بودند بخت برگشته، فردا همه فراموش می کنند، بیخیال!

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

18 تیر 88


امروز 18 تیر 88 هست، ده سال پیش در همین روز دانشجویان دست به اعتراضاتی زدند که تا چند روز ادامه داشت، حکومت مانند همیشه صورت مسئله را پاک کرد، جنبش بشدت سرکوب شد، یک کشته، یک نابینا و کلی زخمی و بازداشتی عاقبت اعتراض بود و آغاز اعتراضات دانشجویی، امروز در دهمین سالگرد آن روز تاریخی مردم در اعتراض به کودتاچیان 23 خرداد امسال و همدردی با دانشجویان به خیابان آمدند و باز هم بشدت سرکوب شدند، همانطور که جنبش دانشجویی بعد از 10 سال همچنان پر قدرت به اعتراض دست می زند، جنبش سبز مردم هم راهش را ادامه خواهد داد، زنده باد آزادی. چشمام درد می کنه

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

شکل خدا


شاید 5 سال و یا 6 سال می داشتم که برای خدا چهره تصویر کردم، چهره ای شاید از جنس ابر به رنگ دود ، کلا چهره ی زیبایی نیود اما مهربان بود، صدای خشنی داشت اما پاک بود، یادمه همون روزا مادر داستانی می خواند برام بنام کچل کفتر باز، دیروز هم برای کودک دیگری می خواندش و من غرق در خاطرات سیر کردم تمام این سالها بسرعت گذشت و من شش ساله شدم و شکل خدا یادم امد، خدا مثل یه پیرمرد درشت اندام سرحال بود، یک پیرمرد دانا، صمد بهرنگ در ذهنم ماند بخاطر کچل کفتر باز و این داستان شکل خدا را یادم آورد، تصاویر همچنان در ذهنم روشنه اما سالها گذشته

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

تهران ۱۳۱۷ روایت بزرگ علوی


وقتی به امروز تهران نگاهی می اندازم، ناخودآگاه صفحه ی اول رمان چشمهایش (عکس روبرو پیش نویس رمان چشمهایش با دست خط بزرگ علوی است، برگرفته از سایت رسمی او) از بزرگ علوی در ذهنم می گذرد، امروز تهران عجیب شبیه به روایت بزرگ علوی است، در صفحه ی اول رمان چشمهایش،تهران را چنین تصویر می کند :

" شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش در نمی آمد،همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند،بچه ها از معلمینشانريال معلمین از فراش هاو فراش ها از سلمانی و دلاک،همه از خودشان می ترسیدند از سا یه شان باک داشتند، همه جا ، در خانه ، در اداره در مسجد، پشت ترازو، در اداره و در دانشگاه و در حمام مامورین آگاهی را دنبال خودشان می دانستند. در سینما موقعنواختن سرود شاهنشاهی همه به دورو بر خودشان می نگریستندمبادا دیوانه یا از جان گذشته ای بر نخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند، سکوت مرگ آسایی در سرتاسر کشور حکم فرما بود.همه خود را راضی قلمداد می کردند. روزنامه ها جز مدح دیکتاتوری چیزی نداشتند بنویسند.مردم تشنه ی خبر بودند و پنهانی دروغ های شاخدار پخش می کردند. کی جرات داشت عانا بگوید که فلان چیز بد است. مگر ممکن می شد که در کشور پادشاهی چیزی بد باشد.

اندوه و بدگمانی و یاس مردم در بازار و خیابان هم بچشم می زد، مردم واهمه داشتند از اینکه در خیابان دروربرشان را نگاه کنند مبادا مورد سوء ظن قرار گیرند.

خیابان های شهر تهران را آفتابی سوزان غیر قابل تحمل کرده بود. معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابانهای فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره بدست گرفته و درخت های کهن را می انداختند . کوچه های تنگ را خراب می کردند. بنیان محله ها را بر می انداختند، مردم را بی خانمان می کردند و سالها طول می کشید تا در این بر برهوت خانه ای ساخته بشود، آنچه هم ساخته می شد تو سری خورده و بی قواره بود، در سرتاسر کشور زندان می ساختند و باز هم کفاف زندانیان را نمی داد، از شرق و غرب، از شمال و جنوب پیرمرد و پسر بچه ی ده ساله، آخوند و رعیت، بقال و حمومی و آب حوض کش را بجرم اینکه خواب نما شده بودند و در خواب سقوط رژیم دیکتاتوری را آرزو کرده بودند به زندان ها می انداختند، هم شاگرد مدرسه می گرفتند، هم وزیر و وکیل، یکی را به اتهام اینکه در سلمانی از کاریکاتور روزنامه ای در فرانسه درباره ی شاه گفتگو کرده بود می گرفتند، یکی را به اتهام اینکه در ضمن مسافرت فرنگستان با نمایندگان یک دولت خارجی سروسری داشته، و دیگری را به اتهام اینکه سهام نفت جنوب را پنهانی از دولت به سرمایه داران انگلیسی فروخته است.

در چنین اوضاعی در سال 1317 استاد ماکان در گذشت ..."


هنوز هم برای من جای تعجب است چرا دیکتاتورها از تاریخ درس نمی گیرند، ایران در 71 سال پیش چنین صحنه ای را تجربه کرده بود، در زمان ممدلی شاه هم این دوران را به خود دیده بود و کمی نزدیکتر ، همین 30 سال پیش این تجربه دوباره تکرار شد، حرکت های مردمی ای که در جهت رسیدن به آزادی و مشروطه شکل گرفت و با اینکه 104 سال از آن تاریخ می گذرد همچنان این جنبش به شکل های مختلف راهش را ادامه می دهد و بالاخره پیروز خواهد شد، با این تفاوت که دیکتاتور ها یکی بعد از دیگری می روند و مردم همچنان در صحنه اند و جالب اینجاست که تمامی این ابر قدرت ها به یک شکل منهدم می شوند، با خواری و خفت، تنها و پشیمان، در غربت و یا در انزوا ،در گذشتند، و بعد از سقوط قدرتشان خود را ملا مت می کنند که ای کاش از تاریخ درس گرفته بودند.

من سیاسی نیستم!