۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

رویایی دارم "مارتین لوتر کینگ"

مارتين لوتر كينگ در اين سخنرانی مشهور و زيبا با عنوان «رویایی دارم»چنين گفت:


خوشحالم كه امروز در گردهمايى‌اى حضور دارم كه در تاريخ كشور ما به عنوان بزرگ ترين حركت آزاديخواهانه ثبت خواهد شد.يك قرن پيش، يك آمريكايى بزرگ كه اينك سايه خود را به گونه اى نمادين بر سر ما گسترانيده است، اعلاميه آزادى بردگان را امضا كرد. اين فرمان سرنوشت ساز نورى از اميد بر دل ميليون ها برده سياهى تاباند كه در آتش بى عدالتى هاى ياس آور مى سوختند. فرمان فوق براى آنان همچون سپيده دمى سرورانگيز بود كه پايان شب ديرپاى اسارت را نويد مى داد.


اما سياه پس از گذشت يكصد سال، هنوز آزاد نيست. زندگى «سياه» هنوز پس از گذشت يكصد سال، به طرزى غم انگيز در غل و زنجير جدايى نژادى و تبعيض تباه مى شود. پس از گذشت يكصد سال و در ميان اين اقيانوس عظيم تنعم مادى، سياه همچنان در جزيره متروك فقر زندگى مى كند. پس از گذشت يكصد سال، سياه هنوز در گوشه و كنار جامعه آمريكايى مرارت مى كشد و خود را در وطنش غريب مى يابد. آرى اينچنين است كه ما امروز، اينجا گرد آمده ايم تا اين موقعيت شرم آور را برملا سازيم.


به تعبيرى ما به كاپيتول كشور خود آمده ايم تا طلبى را وصول كنيم. زمانى كه معماران جمهورى ما، عبارات متعالى قانون اساسى و اعلاميه استقلال را تقرير مى كردند، بر ضمانت نامه اى صحه گذاشتند كه هر آمريكايى وارث آن بود. اين مكتوب تعهدى بود بر اين امر كه همه انسان ها _ آرى همه انسان ها، چه سياه و چه سفيد- از حقوق ضرورى حيات و آزادى بهره مند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند. امروز روشن است كه آمريكا، در عمل به اين تعهدنامه تا جايى كه به رنگ پوست شهروندانش مربوط است كوتاهى كرده است. آمريكا به جاى اين كه حرمت اين وظيفه مقدس را پاس بدارد، قبض بى ارزشى به دست سياهان داده است؛ كه وقتى براى وصول نقدينه به صندوقى ارسال مى شود بر روى آن مى نويسند: «تنخواهى نيست». اما ما باور نداريم كه انبان عدالت تهى باشد: باور نمى كنيم كه در صندوقچه فرصت هاى يك كشور سرمايه اى نباشد و بنابراين آمده ايم تا طلب خود را وصول كنيم. طلبى كه با نقد شدنش درهاى آزادى و عدالت به روى ما گشوده خواهد شد. ما همچنين به اين مكان مبارك آمده ايم تا به آمريكا متذكر شويم كه وقت بسى تنگ است. آمده ايم تا اعلام كنيم كه اينك زمان سرگرم شدن به ظاهرسازى هاى دلسردكننده نيست، دوره تجويز داروى ملال آور و اصلاحات تدريجى سرآمده است. آمده ايم تا بگوييم كه حال موقع تحقق دموكراسى است. زمان، زمان از تاريكى درآمدن است، از دره تفكيك نژادى گذركردن است، راه روشن و اصلى عدالت را پيمودن است. آرى اكنون، نوبت جابه جا شدن و حركت ملت ما، از ريگزار لغزان بى عدالتى نژادى به كوه استوار برادرى است. وقت آن است تا عدالت براى همه فرزندان خدا محقق شود. تقديرى شوم در انتظار اين ملت خواهد بود اگر، اضطرار زمانه درك نشود. زمستان ديجور و سرد نارضايتى بر حق سياه تمام نخواهد شد تا زمانى كه بهار خجسته و روح بخش آزادى و برابرى خنده نزند. يك هزار و نهصد و شصت و سه فرجام كار نيست، آغاز راه است. كسانى را ديده ام كه اميدوارانه خيال مى كنند كه سياه با بيرون ريختن ناگزير خشم خود و بيان آنچه در دل دارد آرام خواهد گرفت. اما اين افراد، حتى اگر امور در كشور به روال معمول خود بازگردد سرانجام با ضربه اى ناگهانى از خواب غفلت بيدار خواهند شد چرا كه تا حقوق شهروندى سياه به او اعطا نشود آمريكا روى فراغت و آرامش را به خود نخواهد ديد. گردبادهاى تمرد تا زمانى كه صبح روشن عدالت طلوع نكرده بنيادهاى كشور ما را خواهد لرزاند. اما موضوعى هست كه مى بايد آن را با مردم ام كه در اين هواى گرم و در اين درگاه عدالت ايستاده اند در ميان گذارم. سخن من اين است كه در فرايند نائل شدن به منزلت برحق خود نبايد دست به اعمال نادرستى بزنيم كه ما را گناهكار سازد. عطش ما به آزادى نبايد با نوشيدن جام بيزارى و نفرت سيراب شود. شيوه و عزم بلند ما در مبارزه مى بايست تا ابد، مبتنى بر كرامت و اصول باشد. ما نبايد اجازه دهيم تا اعتراض سازنده ما به خشونت فيزيكى انحطاط پيدا كند، بايد كه از نو به بلندى هاى شكوهمندى صعود كنيم كه محل تلاقى نيروى مادى و نيروى دل است. خشونت حيرت انگيزى كه اخيراً اجتماع سياهان را به كام خود كشيده است نبايد ما را نسبت به همه سفيدان بدگمان كند. از آن كه بسيارى از برادران سفيد ما، چنانچه امروز حضورشان در اينجا اين نكته را به اثبات مى رساند نشان داده اند كه سرنوشتشان به سرنوشت ما گره خورده است. آنها به اينجا آمده اند تا بگويند كه آزاديشان با آزادى ما پيوند دارد، ما نمى توانيم راه را به تنهايى طى كنيم. با قدم گذاشتن در راه نيز بايد ميثاق ببنديم كه همواره به جلو گام برداريم. ما نمى توانيم به عقب بازگرديم. كسانى اين سئوال را از هواخواهان حقوق مدنى مى پرسند كه «شما كى آرام خواهيد گرفت؟» پاسخ اين است كه ما تا زمانى كه سياه قربانى واهمه هاى مكنون سبعيت پليسى است هرگز آرام نخواهيم گرفت.



اين را نيز مى دانم كه برخى از شما از معركه مصائب و رنج ها به اينجا آمده ايد. برخى از شما به تازگى از زندان رها شده ايد. برخى از شما از مناطقى آمده ايد كه جست و جوى آزادى در آنجا شما را با آتش بغض و عداوت و امواج سركش سبعيت پليسى مواجه كرده و اين همه شما را مغموم و مبهوت ساخته است. اما اين را نيز مى دانم كه اين رنج هاى سازنده شما را كارديده كرده است. با ايمان به اين كه اين رنج هاى نابحق رستگارى بخش است به تلاش خود ادامه دهيد.به مى سى سى پى بازگرديد. به آلاباما، به كاروليناى جنوبى، به جورجيا، به لوييزيانا، به حلبى آبادها و زاغه هاى شهرهاى شمالى و بدانيد كه اين وضع مى تواند به طريقى تغيير كند و تغيير نيز خواهد كرد. نگذاريد در چاه نوميدى و ياس سقوط كنيم. به شما مى گويم امروز كه اى دوستان من، درست است كه ما را امروز و فردا مشكلاتى است اما من نيز رويايى دارم. من خواب ديده ام خوابى كه عميقاً ريشه در روياى آمريكايى دارد. من خواب ديده ام كه روزى اين ملت به پا مى ايستد و زندگى را با معناى حقيقى اين اصل اعتقادى اش آغاز مى كند: «ما اين حقيقت را بديهى مى شماريم كه همه انسان ها برابر خلق شده اند.» من خواب ديده ام كه روزى بر تپه هاى گلگون جورجيا، فرزندگان بردگان پيشين، مى توانند در كنار برده داران پيشين دور يك ميز كه ميز برادرى است بنشينند. من خواب ديده ام كه روزى ايالت مى سى سى پى كه اينك در آتش بى عدالتى و سركوب شعله ور است به بهشت آزادى و عدالت تبديل مى شود. من خواب ديده ام كه روزى چهار فرزند من، در كشورى خواهند زيست كه در آن نه برمبناى رنگ پوستشان كه براساس منش و شخصيت شان داورى خواهند شد. من امروز خواب ديده ام. من خواب ديده ام كه روزى در آن پايين در آلاباما با آن نژادپرستان شريرش، با آن فرماندارش كه واژه هايى چون آشتى و الغاى تبعيض به سختى از زبان او شنيده مى شود، آرى آنجا در آلاباما در يك روز واقعى، پسران و دختران كوچك سياه مى توانند دستان كوچك همسالان سفيد خود را بگيرند و آنها را همچون دستان خواهران و برادران خود بفشارند. من امروز خواب ديده ام. من خواب ديده ام كه روزى هر مغاكى بلندى مى گيرد، هر كپه انباشته اى كوتاه مى شود، زمين هاى ناهموار صاف مى شوند، راه هاى كج راست مى شوند، عظمت پروردگار آشكار مى شود و همه انسان ها او را در كنار خود مى يابند. اين اميد ما است، با اين ايمان است كه من به جنوب بازمى گردم. با اين ايمان است كه ما خواهيم توانست از دل كوه نوميدى و ياس جواهر اميد را برون آوريم. با اين ايمان است كه ما قادر خواهيم شد ناهمخوانى هاى ملال آور ملت خود را به همخونى دل انگيز برادرى تبديل كنيم. با اين ايمان است كه ما مى توانيم با يكديگر كار كنيم، به همراه هم نماز گزاريم، به اتفاق هم مبارزه كنيم، با هم به زندان برويم، در كنار هم از آزادى دفاع كنيم و بدانيم كه روزى آزاد خواهيم شد. و آن روز، روزى است كه در آن همه فرزندان خدا، قادر خواهند بود اين آواز را با معنايى جديد بخوانند:
«تراست كشور من خدايا مى خوانم اين سرود را تراست اين سرزمين محبوب اين ديار آزادى خاكى كه در آن آرميدند پدرانمان و سرافراز شدند زائران بگذار كه در آن از هر كوهى طنين دراندازد صداى آزادى»


و اگر آمريكا مى خواهد كشورى بزرگ باشد بايد اين امر در آن تحقق يابد.پس بگذار كه از تپه هاى عظيم نيوهمشير از كوه هاى پرصلابت نيويورك و از ارتفاعات بلند آلگانى در پنسيلوانيا، صداى آزادى طنين دراندازد.بگذار كه از صخره هاى برف گرفته كلرادو و از شيب هاى چشم نواز كاليفرنيا صداى آزادى به گوش آيد.نه فقط از آنها كه بگذار صداى آزادى از كوه استون در جورجيا و كوه لوك اوت در تنسى به گوش رسد. بگذار كه از هر تپه و كپه خاكى در مى سى سى پى اين صدا به گوش رسد. بگذار كه صداى آزادى از دامنه هر كوهى شنيده شود.و زمانى كه اين اتفاق افتاد، زمانى كه ما گذاشتيم تا آزادى طنين دراندازد، زمانى كه ما مجاز شمرديم تا از هر آبادى و روستايى - و از هر ايالت و شهرى- صداى آزادى شنيده شود آنگاه ما روزى را محقق كرده ايم كه در آن همه فرزندان خدا، اعم از سياه و سفيد، يهودى و مسيحى، پروتستان و كاتوليك خواهند توانست دست ها را به يكديگر گره زنند و آن آواز قديمى و مذهبى سياهان را سردهند كه: «اينك آزاد! اينك آزاد! خدايا سپاس اى قادر متعادل ما عاقبت آزاديم.»


منبع: ویکی پدیا